اخلاق اجتماعى و آداب معاشرت

انسان موجودى است اجتماعى و ناگزير از معاشرت؛ و معاشرت اسلامى، اصولى دارد که در زير مى‏آيد

 

اصول و کليات معاشرت اسلامى

از نظر اسلام، معاشرت داراى اصول و ضوابطى است و فرد مسلمان بايد در معاشرتهاى خود، کلياتى را مراعات نمايد؛ ما در ذيل به بيان چند اصل از اصول معاشرت خواهيم پرداخت.
حب و بغضها براى رضاى خدا باشد
عالى‏ترين مرتبه ايمان، چنانچه امام صادق (ع) مى‏فرمايد، در اين جمله نهفته است: هر کس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا عطا نمايد از کسانى است که ايمانش کامل گشته است‏.[1]
و امام باقر (ع) مى‏فرمايد: دوست داشتن مؤمنى، مؤمن ديگر را، براى خدا، از بالاترين درجات ايمان است.[2]
اگر چه در قسمت بعد اشاره خواهد شد که يکى ديگر از اصول معاشرت اسلامى انتخاب صحيح معاشر است، ولى اين ملاک که حب و بغضها براى رضاى خدا باشد عالى‏ترين ملاک انتخاب معاشر و همدم است، اگر چنين باشد و اين شرط مراعات گردد آنوقت انسان آنچه را دوست مى‏دارد که محبوب خدا است؛ يعنى، مؤمن را، عادل را، متقى را، و ايمان و پاکيزگى را و...از چيزى بيزار است که مورد دشمنى خدا است؛ يعنى عاصى و گنهکار را، ظالم و ظلم را، متکبر و تکبر را...و اين يعنى سلامت معاشرت.امام باقر (ع) تمام دين را همين معنا و اصل معرفى مى‏نمايند: اى اباذر، آيا دين بجز حب و بغض چيز ديگر هم هست. [3]

دقت در انتخاب دوست و معاشر

معاشرت، بازار تبادل اخلاق است، بسيارى از محاسن و رذائل اخلاقى از همين معاشرات معمولى انتقال و تسرى مى‏يابد.
اگر از انسانهاى موفق بپرسيد که عامل موفقيت شما چه بود؟ بى‏درنگ يکى از عوامل مهم موفقيت خود را رفاقت با دوستان خوب اعلام مى‏دارند، و بر عکس اگر از انسانهاى شکست خورده در زندگى بپرسيد: چگونه به اين ناکامى‏ها مبتلا گشتيد؟ خواهند گفت: دوست ناباب.
معاشرت با دوستان بد، انسان را از مسير تکامل باز مى‏دارد. به همين دليل مسلمان، بايد دوستان خود را با صلاحديد دين خود انتخاب نمايد، يعنى در خصوص اينکه با چه کسانى معاشرت نمايد و با چه کسانى معاشرت ننمايد، بايد نظر اسلام را سؤال نمايد.

اعتدال و ميانه ‏روى در معاشرت

ميانه روى بهترين و پسنديده‏ترين شيوه‏اى است که در شئون زندگى مراعات آن مفيد و شايسته است. آن کلام معروف بيان خوبى است که خير الامور اوسطها، بهترين کارها اعتدال در اعمال است. [4]
و شايد صراط مستقيم که در نماز مطلوب ما است همين اعتدال و ميانه‏روى در اعمال و خلقيات باشد.
يکى از اصول معاشرت نيز ميانه‏روى است، که مؤمن به آن مکلف شده است.
به فرمايش امام على(ع): شيوه زندگى مؤمن بر اساس ميانه روى و اعتدال است. [5]
در معاشرت نيز افراط و تفريط هر دو مذموم و ناپسند است، هم معاشرت زياد و هم قطع ارتباط با مردم، هر دو ناپسند است. علاوه اينکه در ابراز دوستى و دشمنى نيز بايد ميانه‏رو بود، امام على(ع) مى‏فرمايد: دوستى نبايد در حدى باشد که مايه مشقت گردد. [6]
امام صادق (ع) مى‏فرمايد: به هنگام دوستى همه اسرارت را مگو (زياده روى مکن) چون ممکن است دوستى شما از بين برود و تبديل به دشمنى شود. [7] امام على (ع) مى‏فرمايد: دوست خود را دوست‏دار باندازه‏اى که در آن تجاوز نباشد. [8]
امتحان همنشين
اعتماد به ظاهر افراد، کار مذمومى است. البته سوءظن به افراد، هم ناپسند است. لذا انسان مى‏بايست کسى را که مى‏خواهد با او پيمان دوستى و رفاقت داشته باشد، آزمايش نمايد. امام على(ع) اعتماد قبل از آزمايش را چنين توصيف مى‏کند: اعتماد به هر کس قبل از آزمايش، از ناتوانى است. و نيز مى‏فرمايد: قبل از امتحان به کسى اطمينان نکن. [9]
و امام صادق(ع) در بيان شيوه امتحان مردم مى‏فرمايد: به روزه و نماز مردم گول نخوريد زيرا چه بسا انسان به نماز و روزه شيفته شود تا آنجا که اگر ترک کند به هراس افتد، ولى آنها را به راستگوئى و امانتدارى بيازمائيد. [10]

معاشرت به تناسب افراد

زندگى در جامعه‏هاى بشرى، اخلاقى انعطاف پذير را مى‏طلبد. در جامعه افراد مختلفى با روحيات مختلف زندگى مى‏کنند؛ جماعتى زود رنجند، جماعت ديگر سعه صدر دارند، عده‏اى بذله‏گو هستند و گروهى جدى و خشن؛ بعضى، از نرم خوئى انسان سوء استفاده نمى‏کنند و گروهى...
بديهى است با اين همه روحيات مختلف انسان نمى‏تواند با همه افراد با يک روحيه رفتار نمايد. بلکه با هر کس بايد طبق شناختى که از روحيه او دارد، معاشرت نمايد. امام على(ع) مى‏فرمايد: کسيکه متناسب با خلق و خوى مردم با آنها معاشرت و رفتار کند از شر آنها در امان ماند. [11]

رعايت حق معاشر

اين اصل از اصول مهم معاشرت است که رعايت آن، مايه استحکام پيوندهاى اجتماعى مى‏گردد.
بايد توجه داشت که اسلام دين وظايف متقابل است و اقشار جامعه نسبت به هم حقوقى دارند که ملزم به انجام آن مى‏باشند حقوق پدر بر فرزند و فرزند بر پدر، حق همسايه، حقوق همکار و دوست و همه اينها بطور متقابلند.
يکى از اساسى‏ترين اصول اسلام همين مقررات و رعايت آنها است. حق الناس از اهميت فراوانى در اسلام برخوردار است و حتى از حق الله بالاتر است. چنانچه امام على(ع) مى‏فرمايد: خداوند حقوق بندگانش را بر حقوق خودش مقدم داشته است. [12]
بعنوان نمونه در حق همسايه پيامبر اکرم (ص) مى‏فرمايد:...کسى که همسايه خود را مورد اذيت و آزار قرار دهد بوى بهشت بر او حرام است و جايگاه او جهنم است؛ و بد جايگاهى است. و نيز فرمود: کسى که حق همسايه را ضايع کند از ما نيست و دائما جبرئيل در حق همسايه وصيت مى‏کرد تا اينکه من گمان کردم که او ارث مى‏برد. [13]
و درباره حق همسر اسحاق‏بن عمار از امام صادق(ع) سؤال مى‏کند: حق زن چيست که اگر مرد آنرا انجام داد، نيکو مى‏شود؟ امام(ع) فرمود: همسرش را سير کرده به او لباس بپوشاند و اگر اشتباه و خطائى انجام داد او را ببخشد. [14]
و حق پسر بر پدر، اين است که اسم نيکوئى بر او بگذارد، او را قرآن بياموزد و در وقت بلوغ براى او همسرى برگزيند و... [15]
امام سجاد(ع) درباره حق معاشر مى‏فرمايد: اما حق معاشر بر تو اين است که او را نفريبى و با او دغل نکنى و به او دروغ نگوئى و غافلش نساخته، و گولش نزنى. و براى او کارشکنى نکنى و...اگر به تو اعتماد کرد هر چه توانى براى او بکوش.
حضرت(ع) بعد از بيان پنجاه حق فردى و اجتماعى مى‏فرمايد: اين حقوق در گردن تو است، که در هيچ حال نمى‏توانى از آنها جدا باشى و رعايت آنها بر تو لازم است. و از خدا در اين راه کمک بخواه.[16]
از نظر اسلام، معاشرت وقتى سالم است که همنشينان، به اقامه حقوق هم و اداى آنها قيام نمايند.

احترام و دوستى بر اساس مقدار ارزشها

يکى ديگر از اصول معاشرت در اسلام دوستى، رفاقت و احترام بر اساس مقدار ارزشها است. از نظر اسلام هر چه فرد به ارزشهاى اسلامى پايبندتر باشد احترام او واجبتر و مهمتر است. و فرد مسلمان ملزم شده است تا در معاشرت خود به کسانى که با آنها مراوده دارد، بر اساس ميزان تقيدشان به ارزشها، احترام بگذارد.
امام على (ع) مى‏فرمايد: ظلم کردن به نيکى اين است که آنرا در حق غير اهلش بکار ببرند. [17]
از نظر اسلام احترام به پدر، مادر، استاد و معلم، بدليل جايگاه ويژه آنها و ارزشى که دارند داراى اهميت فراوانى است و انسان مأمور به احترام آنها و خضوع در مقابل آنهاست.
امام عسکرى (ع) مى‏فرمايد: يک روز پدر و پسرى به حضور امام على (ع) رسيدند حضرت احترام شايانى از آنها کرد و براى آنها غذا آورد. پس از صرف غذا، قنبر غلام حضرت، طشت و آب و حوله آورد تا مهمانان دست خويش بشويند. على(ع) ابريق را گرفت و آب را به دست پدر ريخت. البته آن مرد هر چه مخالفت کرد حضرت نگذاشت. بعد حضرت ظرف را به دست پسرش محمد حنفيه داد و فرمود اگر اين پدر و پسر کنار هم نبودند و پسر تنها اينجا بود به دستهايش آب مى‏ريختم تا بشويد ولى چون در کنار پدرش مى‏باشد خداوند دوست ندارد که بين آنها تفاوتى نگذارم. [18]

محبت و احترام متقابل

اساس معاشرت بين مسلمانان احترام و محبت متقابل است. يعنى هر دو موظف هستند به هم احترام گذاشته و با محبت با هم رفتار نمايند.
قرآن مجيد در سوره فتح، مؤمنين را چنين وصف مى‏کند:
اشداء على الکفار رحماء بينهم. [19] نسبت به کفار شديدند ولى بين خودشان با رأفت و رحمت رفتار مى‏کنند.
و در سوره بلد مى‏فرمايد:
و تواصوا بالمرحمه. [20] يکديگر را توصيه مى‏کنند به رأفت و رحمت و ملاطفت.
از نظر اسلام، اگر فردى متوقع باشد تا ديگران احترامش کنند ولى او نسبت به مردم چنين نباشد، توقع بى‏جا و اشتباهى است.
اينکه در سوره حجرات مى‏فرمايد:
انما المؤمنون اخوه. [21] يعنى مؤمنين برادرند، از بين همه نسبت‏ها نسبت «اخوه» را ذکر فرموده است که حاکى از تساوى است. همانگونه که دو برادر نسبت به حقوق، با هم برادرند، مؤمنين هم با هم برابرند، و هر کس توقع محبت و احترام دارد، خود نيز بايد احترام کند و محبت نمايد.

آداب معاشرت اسلامى

معاشرت از نظر اسلام بايدها و نبايدهاى فراوانى دارد که ما تحت عنوان آداب معاشرت آنها را ذکر مى‏نمائيم.
1. حسن خلق با معاشرين
اسلام به حسن معاشرت و حسن خلق، اهميت بسيارى داده است. بالاترين مدحى که در قرآن ازپيامبر (ص) شده است. در رابطه با حسن خلق او است.
و انک لعلى خلق عظيم. [22]
و همانا تو بر اخلاق نيکو و بزرگ آراسته‏اى.
و در آيه ديگر همين حسن خلق پيامبر (ص) را عامل موفقيت وى ذکر مى‏نمايد:
و لو کنت فظا غليظ القلب لا انفضوا من حولک. [23]
و اگر سنگدل و خشن بودى، مردم از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.
برخورد صحيح و اخلاق نيکو يکى از راه‏هاى پيشرفت در اجتماع مى‏باشد. و مهمترين عنصرى است که مى‏تواند انسان را در ميان جامعه، صاحب موقعيت نمايد. پيغمبر اکرم(ص) در سفارش به پسران عبدالمطلب مى‏فرمايد: شما هرگز نمى‏توانيد با اموالتان مردم را به دور خود جمع نمائيد، بنابر اين با چهره‏هاى باز و روى خوش با آنان برخورد نمائيد. [24]
در اهميت حسن خلق، روايات بسيارى آمده است. از جمله: امام باقر (ع) کاملترين مؤمن را از نظر ايمان، خوش خلق‏ترين آنها مى‏داند: کاملترين مردم از نظر ايمان، خوش اخلاق‏ترين آنهاست. [25]
و باز امام باقر(ع) مى‏فرمايد: تبسم الرجل فى وجه اخيه حسنه «خنده مرد به صورت برادرش حسنه است». [26]
همچنين پيامبر اکرم(ص) مى‏فرمايد: سنگين‏ترين عملى که روز قيامت سنجيده مى‏شود حسن خلق است. [27]
بداخلاقى مايه آثار شومى نظير بى‏مهرى و اختلاف است، که دامنگير جامعه مى‏شوند و بسيارى نظير تنهائى، و طرد از اجتماع دامنگير فرد بدخو مى‏گردد.
از طرف ديگر عقوبات اخروى نظير فشار قبر، حبط عمل، گرفتارى، دوزخ و...از پى آمدهاى بد اخلاقى شمرده شده‏اند. چنانچه پيامبر اکرم(ص) مى‏فرمايد: بدرفتارى عمل انسان را فاسد مى‏کند همانگونه که سرکه عسل را فاسد مى‏کند. [28]
در بحث حسن خلق ممکن است در محدوده مرز و يا به تعبيرى معنا و حدود آن سؤال شود که بهترين کمک براى شناخت آن پاسخى است که امام صادق(ع) در اين مورد فرموده‏اند: (سه چيز از حسن خلق است) نرمى و محبت، کلام نيکو، خوش برخوردى با برادر دينى. [29]
2. احسان
احسان مفهوم گسترده‏اى دارد؛ که يکى نيکى کردن به غير است.
در گستره احسان، عناوينى چون انفاق، دستگيرى، همکارى و تعاون، کمک به مؤمن و...رخ نمائى مى‏کند.
احسان با همه گستره‏اش از آداب معاشرت اسلامى است. بلکه از ضروريات جامعه اسلامى بشمار مى‏رود. يکى از چهره‏هاى محبوب قرآن که مورد محبت خداوند است شخص احسان کننده است چنانچه مى‏فرمايد:
و الله يحب المحسنين
خداوند دوست مى‏دارد نيکوکاران را. [30]
و احسنوا ان الله يحب المحسنين
نيکى کنيد که خداوند نيکى کنندگان را دوست دارد. [31]
خداوند به مؤمنين دستور مى‏دهد تا به شکرانه احسان خدا با آنها، به يکديگر احسان نمايند:
و احسن کما احسن الله اليک
نيکى کن چنانکه خدا با تو نيکى کرد. [32]
مسلمان در مقابل احسان ديگران مکلف به تلافى است چنانچه پيامبر اکرم (ص) مى‏فرمايد: هر کس به شما احسان نمود آنرا تلافى کنيد و اگر نتوانستيد آنقدر براى او دعا کنيد که فکر کنيد تلافى به عمل آمده است. [33]
احسان وقتى ارزشى مضاعف پيدا مى‏کند که مسلمان بتواند در مقابل بدى ديگران، دست به تلافى نزده و به آنها تا جائيکه ممکن است احسان نمايد.اين مقام مرتبه بالائى از ايمان است و خداوند در قرآن کريم، بندگان خاص خود را چنين توصيف مى‏نمايد:
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما،
و وقتى نادانها با آنها هم کلامند (و مورد اهانت آنها) با آنها به خوبى سخن مى‏گويند. [34]
در سيره رسول خدا(ص) مى‏خوانيم:
پيامبر اسلام(ص) در مقابل بدى ديگران، بدى نمى‏کرد؛ بلکه گناه آنها را ناديده مى‏گرفت و از آنها مى‏گذشت. [35]
به نظر مى‏رسد پاسخ دادن بدى‏هاى ديگران به نيکى، بهترين راه مقابله است. چنانچه امام على(ع) مى‏فرمايد: برادرت را در برابر کار خلافى که انجام داده بوسيله نيکى سرزنش کن و شر او را از طريق انعام و احسان و بخشش دور ساز. [36]
3. افشاى سلام
اصطلاح «سلام عليکم» اصطلاحى است که مخصوص مسلمانان است و هر مسلمان با هر مليتى با همين لفظ به ديگران اعلام خضوع و دوستى مى‏نمايد.
سلام، بسيار مورد تأکيد اسلام بوده و مسلمانان را به پيشى جستن در آن ترغيب مى‏نمايد و همچنين توصيه مى‏کند تا اگر پاسخ دهنده هستند بهتر و زيباتر جواب گويند. چنانچه در قرآن کريم مى‏خوانيم:
و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها
يعنى: اگر به شما سلام و تحيتى گفته شد، شما هم تحيت و سلام گوئيد با لفظى بهتر يا حداقل مانند همان. [37]
امام على (ع) سلام را حق مؤمن مى‏داند و مى‏فرمايد:
حق مسلمان بر مسلمان 6 حق است.اول: هر گاه به او رسيد سلام کند. [38]
و امام صادق (ع) مى‏فرمايد: بخيل‏ترين مردم کسى است که از سلام بخل ورزد. [39]
در سيره ائمه معصومين، و پيامبر اکرم مى‏بينيم که به همه حتى به بچه‏هاى کوچک سلام مى‏دادند.
رسول اکرم در سلام کردن هميشه پيش قدم بودند و بدينوسيله اهميت آن را به مسلمان گوشزد مى‏نمودند.
افشاى سلام در معاشرت اسلامى مايه دوستى، پاک شدن سينه‏ها از کينه، رفع کدورتها و تواضع،...مى‏باشد.
4. رازدارى و امانتدارى
يکى از اصول و آداب مهم معاشرت اسلامى، امانتدارى و رازدارى است. مسلمان در معاشرت خود با ديگران بايد به مفهوم عام، امانتدار باشد، يعنى آنچه از مردم به او سپرده شده برگرداند و اسرارى که از مردم مى‏داند، و بعنوان امانت نزد او بازگو شده است، حفظ نموده و افشا ننمايد.
امام على (ع) مى‏فرمايد: حضرت رسول اکرم ساعتى پيش از وفاتش سه بار بمن فرمود: اى اباالحسن امانت را ادا کن چه مال انسان نيک باشد چه انسان فاجر چه کم باشد و چه زياد حتى اگر آن امانت سوزن يا نخ باشد. [40]
در حديثى از پيامبر اکرم (ص) امانتدارى معيار نيکى معرفى شده است: هرگز بسيارى نماز و روزه و کثرت حج و نيکوکارى و زمزمه شبانه اشخاص را منگريد، بلکه راستى گفتار و امانتدارى آنها را معيار نيکى و بدى قرار دهيد. [41]
عبد الله‏بن سنان گويد: بخدمت امام صادق (ع) رفتم در حالى که حضرت در مسجد نماز عصر خود را خوانده و رو به قبله نشسته بود. عرض کردم:
يابن رسول الله بعضى از مسئولين حکومتى اموالى را به رسم امانت مى‏سپارند و از کسانى هستند که خمس شما را نمى‏پردازند.آيا اين اموال را به آنها برگردانيم؟
حضرت سه بار فرمودند: بخداى قبله قسم، اگر ابن ملجم، قاتل پدرم امير المؤمنين (ع)، امانتى بمن بسپارد به وى باز مى‏گردانم. [42] بى‏شک امانتدارى، دايره‏اى وسيع دارد که رازدارى را نيز در بر مى‏گيرد. فاش کردن سر ديگران از موارد آشکار خيانت در امانت است و در بسيارى از موارد مايه اشاعه فساد در جامعه مى‏گردد. و شايد علت عمده حرمت غيبت و تهمت، همين امر باشد.
در قرآن، عاقبت شومى براى اين افراد بيان شده است.
آنهائى که دوست دارند فساد در ميان مؤمنان شايع گردد، براى آنها در دنيا و در آخرت عذابى دردناک است. [43]
5. حفظ شخصيت
يکى از آداب معاشرت اين است که انسان در معاشرتهاى خود موجبات خفت و سبکى شخصيت خود را فراهم نکند. شوخى‏هاى بى‏مورد، معاشرتهاى غير متناسب، درخواستهاى مکرر و بار خود را به دوش ديگران انداختن مايه سبکى انسان مى‏گردد.
انسانى که ناراحتى‏ها، نگرانى‏ها و امراض،...خود را به ديگران مى‏گويد در حقيقت با تيشه‏اى تيز بر پيکر شخصيت خود مى‏کوبد. امام صادق (ع) مفضل را چنين توصيه مى‏کند:
اى مفضل، از بازگو کردن شرح حال خود براى مردم دورى کن، که اگر چنين کنى نزد مردم ذليل و خوار مى‏شوى. [44]
6. اصلاح بين يکديگر
در معاشرتهاى اجتماعى، اختلاف و کدورت بين افراد، امرى اجتناب ناپذير است. ولى باقى ماندن کدورت کارى ناپسند است، علاوه بر اينکه همان افرادى که با هم کدورت و کينه دارند، موظف هستند که رفاقت و دوستى دوباره را جايگزين کينه نمايند، ديگران نيز مکلف‏اند که به کدورت بين دو برادر مسلمان خود خاتمه بدهند.
در اهميت اين امر امام على (ع) مى‏فرمايد: من همه شيعيان و شما دو فرزندم را به ترس از خدا، نظم در امور و اصلاح بين خود سفارش مى‏نمايم زيرا که از جد شما رسول الله(ص) شنيدم که مى‏فرمود: اصلاح بين مردم از همه نمازها و روزه‏ها بهتر است. [45]
مفضل مى‏گويد، که امام صادق (ع) به من فرمود: اگر ديدى بين دو شيعه ما نزاعى برخاسته، با استفاده از مال من آن را فيصله بده. [46]
7. وفاى به عهد و پيمان
وفاى به عهد از شاخه‏هاى صداقت است، و مايه اعتماد مردم يک اجتماع به يکديگر محسوب مى‏گردد.
در اسلام وفاى به عهد، اهميت فراوانى دارد. و يکى از مواردى که در قيامت پيرامون آن از انسان سؤال مى‏شود عهد و پيمان است. چه اينکه خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد:
و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا
به عهد خود وفا کنيد که همانا از آن سؤال خواهد شد. [47]
خداوند وقتى از ويژگيهاى مؤمنان سخن مى‏گويد چنين مى‏فرمايد:
و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا
مؤمنين وقتى پيمان مى‏بندند، به عهد خود وفادار هستند. [48]
و در جاى ديگر مى‏فرمايد:
و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون
مؤمنان کسانى هستند که به امانات و عهد خود وفا مى‏کنند. [49]
امام صادق (ع) مى‏فرمايد: ترک سه چيز در اسلام، بر احدى جائز نيست؛...دوم: وفاى به عهد؛ چه به انسان خوب باشد چه بد. [50]
در سيره رسول خدا (ص) مى‏خوانيم: رسول خدا (ص) همراه مردى بود، آن مرد خواست به جائى برود، رسول خدا کنار سنگى توقف کرد و به او فرمود: من در همينجا هستم تا بيائى. آن مرد رفت و مدتى نيامد، نور خورشيد بالا آمد و بطور مستقيم بر پيامبر (ص) مى‏تابيد، اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا (ص) به سايه برويد. آن حضرت در پاسخ فرمودند: من با او عهد کرده‏ام که همين جا بمانم (نه جاى ديگر). [51]
و همچنين عماربن ياسر گويد: من گوسفندانى چند از خانواده‏ام مى‏چرانيدم، حضرت محمد(ص) نيز گوسفند مى‏چرانيد. روزى به آن حضرت گفتم: چراگاهى در فلان کوه سراغ دارم که علف فراوانى دارد موافقى فردا گوسفندانمان را به آنجا ببريم؟ فرمود آرى، روز بعد وى زودتر از من به آنجا رفت چون من رفتم ديدم گوسفندان خود را به نزديکى آنجا برده است ولى نمى‏گذارد گوسفندان وارد علفزار شوند.
گفتم چرا به علفزار در نيايى؟ فرمود: بدين کسب که من و تو قرار بسته بوديم به اتفاق به آنجا رويم، روا ندانستم بى تو به آنجا بروم. [52]
8. رفق و مدارا
رفق و مدارا، بمعنى حلم، نرمى و ملايمت با مردم و تحمل و شکيبائى در برابر تند خويى ديگران،...از مهمترين آداب معاشرت اسلامى است.
انسان در جامعه‏اى زندگى مى‏کند که در آن افراد مختلفى وجود دارد.اگر انسان در برابر درشتى ديگران و کج خلقيهاى ايشان مدارا ننمايد، بايد يا دست از معاشرت بکشد و گوشه انزوا اختيار کند و يا اينکه با بيماريهاى عصبى و روانى دست و پنجه نرم کند.
نرمى، مايه هدايت و ارشاد جاهل است. و تأثير آن از پاسخ متقابل بسيار بهتر است.
خداوند وقتى موسى و هارون را مأمور مى‏کند تا به کاخ فرعون بروند؛ به آنها مى‏گويد:
اذهبا الى فرعون انه طغى، فقولا له قولا لينا لعله يتذکر او يخشى.
به سراغ فرعون برويد و با نرمى با او سخن بگوئيد شايد بترسد و يا هدايت شود. [53]
نکته مهم اينکه مى‏فرمايد تنبه و هدايت در صورت نرمى محتمل است. لذا با او به نرمى تکلم کنيد.
در موفقيت پيغمبر ما عوامل مختلفى نقش داشتند، ولى مهمترين عامل موفقيت پيامبر اکرم(ص) نرمخويى و مدارا کردن ايشان بود. چنانچه در قرآن مى‏خوانيم «پس با رحمت پروردگار براى آنان نرم گشته‏اى و اگر سخت دل بودى از اطرافت پراکنده مى‏شدند. [54] چه بسيار انسانهايى که بواسطه همين صفت به آغوش اسلام و ائمه(ع) گرويده‏اند. در سيره امام سجاد (ع) مى‏خوانيم: يکى از اقوام و خويشان امام به درب منزل آن حضرت آمده و با داد و فرياد و بنحوى که حاضرين نيز شنيدند، شروع به ناسزا نمود. امام(ع) مقابل آن مرد که در آتش سوزنده خشم قرار داشت، هيچ نگفت. وقتى آن مرد رفت، امام (ع) با ياران خود به درب منزل آن مرد رفته، و او را صدا زدند. مرد که گمان مى‏کرد حضرت براى انتقام آمده در حاليکه خود را براى جنگ و دعوى آماده کرده بود از منزل خارج شد در اين هنگام امام(ع) خطاب به مرد گفت: آنچه بمن نسبت دادى اگر در من هست از خدا مى‏خواهم مرا ببخشايد، و اگر در من نيست از خدا مى‏خواهم ترا ببخشايد. مرد که از برخورد امام جا خورده بود، پيشانى امام را بوسيد و با عذرخواهى به امام عرض کرد: آنچه من به شما نسبت دادم در شما نيست و من خودم به آن سخنان سزاوارم. [55]
در سيره امام سجاد (ع) مى‏خوانيم که زهرى مى‏گويد: با امام سجاد (ع) معاشرت داشتم بخدا قسم کسى را در آن زمان نديدم مگر اينکه در خفا با آن حضرت دشمن بوده ولى در حضور امام به او اظهار دوستى و مودت مى‏کرد. زيرا اشخاص به فضايل آن حضرت آگاه بودند از اين رو به آن حضرت حسد مى‏ورزيدند ولى بدليل مدارا و مردم دارى آن حضرت و خوش برخوردى او با همگان آنچنان بود که همه او را دوست مى‏داشتند. [56]
درباره رفق و مدارا در روايات مى‏خوانيم:
پيامبر اکرم (ص) مى‏فرمايد: «ما جماعت پيامبران به مدارا کردن با مردم امر شده‏ايم همانگونه که به انجام فرائض مأمور شده‏ايم». [57]
و در روايتى ديگر از پيامبر اکرم (ص) آمده است: «عاقل‏ترين مردم کسى است که با مردم بيشتر مدارا مى‏کند». [58] در يک تصوير سازى از رفق پيامبر اکرم (ص) مى‏فرمايد: «اگر رفق و مدارا خلقى از مخلوقات پروردگار بود که ديده مى‏شد، زيباترين مخلوقى بود که خداوند او را آفريده است». [59]
امام على(ع) در اين زمينه مى‏فرمايد: رفق کليد رستگارى است. [60]
امام باقر (ع) مى‏فرمايد: خوش رفتارى و مدارا با مردم يک سوم خرد است. [61]
9. ايثار و از خودگذشتگى
ايثار و از خود گذشتگى يکى از آداب معاشرت اسلامى است. به اين معنا که انسان تا جائى که مى‏تواند در رفع نيازهاى ديگران بکوشد. در قرآن اين صفت مقدس، از اوصاف مؤمنين شمرده شده است: و مردم را در آنچه دارند بر خود مقدم مى‏شمارند، اگر چه خود به آنها نياز دارند. [63]
در سيره امام على (ع) مى‏خوانيم:
على(ع) باغ خود را به 12 هزار درهم مى‏فروشد و همه پولها را بين فقرا و تهيدستان مدينه تقسيم کرده به منزل باز مى‏گردد.
طبيعى است که انتظار فرزندان و همسر پس از فروش باغ، آوردن غذا و ميوه به منزل است، چنانکه فاطمه (س) مى پرسد: پول باغ را چه کردى؟
امام پاسخ مى‏دهد: در راه خدا انفاق کردم. [64]
و باز در اين باره مى‏خوانيم که:
روزى فاطمه زهرا (س) به على(ع) گفت به نزد پدر رو و از او چيزى بستان تا غذاى امروزمان را فراهم کنى. على(ع) به نزد پيامبر(ص) رفته و دينارى از آن حضرت گرفت و بازار رفت تا بوسيله آن غذايى بخرد. در بين راه مقدادبن اسود را ديد از حالش پرسيد، معلوم شد که وى سخت در مضيقه است دينار را به وى داد و خود به مسجد رفت. چون شرمنده بود با دست تهى به خانه بازگردد. مدتى گذشت و پيامبر در جستجوى على به مسجد آمد و به او فرمود: کجا بودى؟ چرا براى خانه چيزى تهيه نکردى؟ امام (ع) عرض کرد: آخر مقداد را ديدم که سخت نيازمند است پس دينار را به وى دادم. پيامبر فرمود از اين ماجرا خبر دارم چون خداوند اين آيه را در شأن تو فرستاده است: «ديگران را بر خويش مقدم دارند گرچه خود در تنگنا باشند. (حشر: 9). [65]
10. تغافل و چشم پوشى
همانگونه که گذشت، انسان موجودى است اجتماعى و مى‏بايست در جامعه در کنار هم نوعان خود زندگى نمايد.
در اين معاشرتها، ممکن است انسانها به عيوبى از يکديگر پى برند. افشاى اين عيب و به رخ کشيدن آن، کار پسنديده‏اى نيست؛ لذا از نظر اسلام چشم پوشى و تغافل يکى از آداب معاشرت اسلامى است.
امام باقر (ع) مى‏فرمايد: صلاح شأن مردم با هم زندگى کردن است، و با هم زندگى کردن پيمانه‌ي پُرى است که دو سوم آن زيرکى و يک سوم آن چشم پوشى و خود را به فراموشى زدن است. [66]
11. صله رحم
از ديگر آداب معاشرت صله رحم است، يعنى سرکشى به خويشان و اقوام.اينکه در جامعه ماشينى امروز، عواطف انسانى بخشکد، و رفت و آمدهاى خانوادگى تحت الشعاع کارهاى روزانه قرار گيرد؛ عملى سخت مورد انتقاد است. در جامعه اسلامى صله رحم و سرکشى به خويشان عملى است پسنديده که مورد تأکيد اسلام واقع شده است.
وجود انسان را علاقه‏ها و پيوندها در بر گرفته‏اند، از يک طرف پيوند به خالق که اگر قطع شود مايه نابودى انسان است، و از طرفى پيوند با جامعه انسانى بطور عام و پدر و مادر و ساير بستگان بطور خاص. برقرارى اين پيوند، مصداق آيه «يصلون ما امر الله به ان يوصل» [67] است؛ که مى‏فرمايد: وصل مى‏کنند آنچه را که خداوند دستور داده تا وصل باشد و در مقابل قطع هر يک از پيوندها مصداقى است از آيه
«ويقطعون ما امر الله به ان يوصل.» [68]
و قطع مى‏کنند آنچه را که خدا دستور وصل داده.
که خداوند اين بيان را در توصيف انسانهاى فاسق آورده است.
اميرالمؤمنين على(ع) مى‏فرمايد: با خويشاوندان خود صله کنيد و لو به سلام باشد. [69]
12. همکارى و تعاون
روشن است که انسان بدليل اينکه موجودى است اجتماعى نياز دارد که بسيار از کارها را بشکل جمعى انجام دهد؛ رسيدگى به مسجد، وضعيت مدرسه و کيفيت فضاى آموزشى، خيابان، آپارتمان و شهر...مسائلى است که همکارى همگان را طلب مى‏کند. همکارى تا جائى که جنبه سازندگى و خير دارد مورد تأکيد اسلام است.چنانکه قرآن مجيد مى‏فرمايد:
تعاونوا على البر و التقوى
يکديگر را در خير و تقوى يارى نمائيد.
و لا تعاونوا على الاثم و العدوان
و در گناه و ستم همديگر را کمک ننمائيد. [70]
کمک براى ازدواج يک جوان، کمک براى اداى قرض مؤمن، حضور فعال در انجمن اولياء و مربيان، يارى رساندن به يک جوان بيکار و دادن سرمايه به وى از مصاديق بارز تعاون بر نيکى است که از آداب يک معاشرت اسلامى بشمار مى‏آيد.
امام على (ع) مى‏فرمايد: از واجب‏ترين حقوق خداوند متعال بر بندگانش نصيحت به اندازه توان و همکارى بر اقامه حق است. [71]
13. نصيحت و خير خواهى مردم
در جامعه اسلامى، مسلمان هرگز به ضرر، مصيبت و گرفتارى ديگران راضى نيست و براى مردم همان اندازه طالب خير است که براى خودش خير و خوبى مطالبه مى‏کند.
منفعت طلبى در ذات انسان وجود دارد. ولى اين منفعت طلبى نبايد باعث تضييع حقوق ديگران گردد و بقولى انسان بخواهد فقط به هدفش برسد و لو به ضرر ديگران. امام صادق (ع) مى‏فرمايد: براى مردم چيزى را دوست بداريد که براى خود دوست مى‏داريد. [72]
پيامبر اکرم (ص) مى‏فرمايد: آنچه دوست دارى مردم با تو کنند، با مردم همان کن و آنچه را خوش ندارى مردم درباره تو کنند، درباره آنها وامدار. [73]
در حديث آمده است که خدا به حضرت آدم (ع) وحى کرد، تمام سخن را در چهار کلمه براى تو جمع مى‏کنيم:...و آنچه ميان تو و مردم است اين است که آنچه براى خود مى‏پسندى براى مردم بپسندى و آنچه را براى خود نمى‏خواهى براى آنها نخواهى. [74]
14. عفو و گذشت
گذشت و عفو در وقتى که انسان مى‏تواند انتقام بگيرد، عملى بسيار پسنديده و نشان مردانگى است.
چنانکه پيامبر اکرم(ص) مى‏فرمايد: بر شما باد گذشت و بخشش؛ زيرا گذشت جز عزت چيزى بر شما نيافزايد. [75] و امام سجاد (ع) به فرزند خود مى‏فرمايد: اگر مردى از طرف راستت به تو بد گفت پس از طرف چپ تو عذرخواهى کرد، پس عذر او را بپذير. [76]
اگر انسان توجه داشته باشد که هر آينه ممکن است خودش محتاج بخشش ديگران باشد، آن وقت به ارزش عفو و گذشت پى مى‏برد.
انتقام اگر چه حق فرد مورد ستم است، ولى هميشه عملى پسنديده نيست و در مواردى مى‏تواند باعث از هم گسيختگى جامعه گردد.
از آن موارد مى‏توان عفو و گذشت در مسائل خانوادگى را متذکر شد که در اين موارد عفو و بخشش بسيار پسنديده‏تر است، از انتقامى که مايه تخريب محيط خانواده است.
15. کظم غيظ
غضب و خشم از ذاتيات يک انسان است و خداوند آنرا در وجود انسان قرار داده است. کما اينکه مودت و رحم و محبت را در وجود او قرار داده.
از وصيت‏هاى امام على(ع) به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) اين است که: خشم خود را فرو ببر بخاطر اينکه من جرعه‏اى شيرينتر از فرو بردن خشم نديدم. [77]
غضب سرچشمه بسيارى از گناهان است، و خطرناکترين حالات روحى انسان در حال غضب از او بروز مى‏نمايد، قاتلى که در حالت غضب کسى را کشته است، اگر اسير جنون نمى‏گشت و غيظ خود را فرو برده بود، مرتکب چنين خطائى نمى‏شد.
خداوند متعال در مقام تمجيد و توصيف متقين مى‏فرمايد:
و الکاظمين الغيظ و العافين عن الناس، و الله يحب المحسنين.
متقين، کسانى هستند که خشم خود را فرو مى‏برند و مردم را مى‏بخشايند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد. [78] و در توصيف مؤمنين مى‏فرمايد:
و اذا ما غضبوا هم يغفرون
و وقتى غضبناک مى‏شوند، مى‏بخشايند [79]
در سيره امام صادق (ع) مى‏خوانيم: يکى از بستگان امام صادق(ع) به خاطر موضوعى در غياب ايشان نزد مردم، از آن بزرگوار بدگوئى مى‏کرد. امام صادق(ع) توسط شخصى از بدگوئى او باخبر شد.
امام همين که اين خبر را شنيد بى آنکه عکس‏العمل شديدى نشان دهد، با کمال نرمش و آرامش برخاست. وضو گرفت و مشغول نماز شد. يکى از حاضران بنام حماد مى‏گويد:
من گمان کردم که آن حضرت مى‏خواهد نفرينش کند ولى ديدم آن بزرگوار بعد از نمازش چنين دعا کرد:
خدايا من حقم را به او بخشودم تو از من بزرگوارتر و سخى‏تر هستى او را به من ببخشاى و کيفرش مکن. [80] و حضرت صادق (ع) مى‏فرمايد: آنکس که خشم خود را فرو برد در حاليکه مى‏تواند آنرا اعمال کند خداوند قلب او را در قيامت، از رضايت خود پر مى‏کند. [81]
16. مهمان‏نوازى
از آداب ارزشمند معاشرت اسلامى، مهمان نوازى است. نقل است که ابراهيم خليل الرحمان آنقدر به مهمان نوازى علاقمند بوده که اگر مهمانى بر او وارد نمى‏شد خود به جستجوى مهمان بر مى‏آمد. [82]
و نيز از امام على(ع) نقل است که او را نگران يافتند چون سبب را پرسيدند فرمود هفت روز است که مهمانى بر ما وارد نشده است. [83]
در فرهنگ اسلامى، مهمان حبيب خدا است، احترام به او مورد تأکيد اسلام است؛ و يک ارزش محسوب مى‏گردد.
امام صادق (ع) مى‏فرمايد: اسرائى را نزد پيامبر اکرم (ص) آوردند.
يکى از آنها را جلو آوردند که مجازات کنند. پس جبرئيل عرض کرد: يا محمد پروردگارت سلام رسانيده، مى‏فرمايد: به درستى که اسير تو اطعام و مهمان‏نوازى مى‏کند و بر سختيها صبر و تحمل دارد.
سپس پيامبر اکرم (ص) به اسير فرمود که جبرئيل من را از اوصاف تو خبر داد، من ترا آزاد کردم.
سپس آن اسير به حضرت عرض کرد، که آيا خدا، اين اوصاف را دوست دارد. حضرت فرمودند: آرى، سپس آن اسير عرض کرد:
قسم به کسى که ترا به حق مبعوث کرد هرگز کسى را از مالم رد نکنم و مسلمان شد. [84]
رفع حاجت مؤمنين و همدردى با مردم از آداب معاشرت اسلامى، رفع حاجت، و کمک به سايرين است.اين خصلت مورد ستايش اسلام، و از خصوصيات مؤمنان است. در سيره رسول الله مى‏خوانيم:
دختر حاتم اسير اسلام بود، به پيامبر عرض کرد: اگر صلاح مى‏دانى مرا آزاد کن و از سرزنش قبيله‏هاى عرب دور ساز. همانا پدرم بردگان را آزاد مى‏ساخت، و در حوادث تلخ روزگار به مردم کمک مى‏کرد. حضرت به دختر حاتم فرمود اين از اوصاف مؤمنين است. سپس به مسئولين امر فرمود که: به پاس احترام به ارزشهاى اخلاقى پدرش او را آزاد کنند. [85]
فرد مسلمان در جامعه اسلامى مکلف است تا جائى که مى‏تواند در صدد رفع حوائج مؤمنين باشد. و اگر نتوانست حاجت وى را بر طرف کند، تا حد امکان با او همدردى نمايد و خود را شريک در غم و رنج وى نشان دهد.
امام صادق (ع) در اين زمينه مى‏فرمايد: هر کس در صدد رفع حاجت برادر مؤمنش باشد، خداوند در صدد رفع حاجت اوست تا مادامى که او در صدد رفع حاجت برادر خويش است. [86]
آن حضرت مى‏فرمايند: هر کس همراه برادر خويش برود، خواه کارش را انجام دهد خواه انجام ندهد، همچون کسى است که يک عمر خداى را پرستيده باشد. مردى پرسيد: در پى حاجت برادر خود با وى برود و طواف را قطع کند، امام فرمود: آرى. [87]
برترى رفع حاجت مؤمن، بر طواف کعبه را در سيره عملى آن حضرت(ع) از زبان ابان‏بن تغلب مى‏توان فهميد.
ابان گويد: همراه امام صادق (ع) مشغول طواف کعبه بودم در گرماگرم طواف يکى از شيعيان با اشاره از من خواست تا همراه او براى برآوردن حاجت او بروم ولى من دوست نداشتم طوافم را قطع کنم، و امام را رها کنم...حضرت فهميد و به من فرمود: همراه او برو. گفتم آيا طوافم را بشکنم؟ فرمود: آرى. [88]
در سيره امام سجاد (ع) مى‏خوانيم: زيدبن اسامه يکى از مسلمانان عصر امام سجاد (ع) بود، امام شنيد که او بيمار شده و بسترى است، به عيادت او رفت؛ ديد گريه مى‏کند فرمود: چرا گريه مى‏کنى؟
زيد گفت: مبلغ پانزده هزار دينار قرض دارم و گريه‏ام براى اين مبلغ کلان بدهکارى است که بر گردنم هست و چيزى از مال دنيا بجا نگذاشته‏ام تا به اندازه اين مبلغ باشد.
امام سجاد (ع) به او فرمود: گريه نکن آن قرض تو بر من، و تو از آن برى هستى.
آنگاه امام همه قرضهاى او را ادا کرد. [89]
17. عذر پذيرى
انسان در جامعه انسانى زندگى مى‏کند چه بسا کسانى که به انسان بدى کنند و بعد پشيمان گشته و عذرخواهى نمايند، يکى از آداب معاشرت اسلامى، عذرپذيرى است چنانکه وقتى از انسان معذرت خواسته شد، سخت نگيرد و بپذيرد.
امام سجاد(ع) در نصيحت فرزند خود مى‏فرمايد: اگر مردى از سمت راست تو به تو بد کرد سپس از طرف چپ تو از تو عذر خواست، پس عذر او را بپذير. [90]
18. تواضع و فروتنى
تواضع از آداب پسنديده اجتماعى است و در اسلام تأکيدات فراوانى بر آن شده است.شخص متواضع، مورد احترام مردم است. ولى متکبر در تنهائى موحش خود، گرفتار است و در ميان مردم جائى ندارد.
اگر انسان توجه داشته باشد، او هم بنده‏اى است از بندگان خدا با همه خصائص و خصوصيات بندگى؛ يعنى ناتوان است، در معرض بيمارى است و اجل در پى او است...آنگاه مشى آميخته با تواضع اختيار مى‏نمايد:
امام على (ع) در اين زمينه مى‏فرمايد:
ذليل و بيچاره فرزند آدم، اجلش پنهان است، بيماريهايش پوشيده، عملش نگهدارى مى‏شود پشه او را دردناک مى‏سازد، آب در گلو بگيرد، او را مى‏کشد، عرق او را بدبو مى‏کند. [91]
آيا انسانى با اين همه ضعف، سزاوار است گردنکشى نمايد. در اهميت و نقش تواضع در معاشرت مى‏فرمايد:
هر کس درختش نرم باشد، (يعنى متواضع باشد) شاخه‏هاى او (دوستانش) فراوان است. [92] خداوند بندگان خود را با تواضع توصيف مى‏کند.
عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا. [93]
بندگان خدا کسانى هستند که در روى زمين به آرامى راه مى‏روند.
اگر چه تواضع صفت پسنديده‏اى است ولى در مقابل متکبرين که تواضع ديگران را در مقابل خود وظيفه آنها مى‏دانند، پسنديده نيست. چنانچه پيامبر اکرم(ص) مى‏فرمايد: هر گاه افراد متواضع از امت مرا ديديد، در برابر آنها تواضع کنيد، هر گاه افراد متکبر را ديديد در برابر آنها تکبر نمائيد. [94]
19. دفاع از حقوق مؤمنين
دوستى انسان با ديگران ايجاب مى‏کند، که از حقوق معاشرين خود دفاع نمايد. و اين از اولين آداب دوستى است. امام على (ع) مى‏فرمايد: دوست در حقيقت دوست نيست مگر اينکه رعايت نمايد دوست خود را در سه وقت؛ در رنج و گرفتارى او، در نبودن او، در وفات او. [95]
در سفرى که امام کاظم (ع) به عراق نمود، على‏بن يقطين از وضع خود به امام شکوه کرد و گفت: آيا وضع و حال مرا مى‏بينى که در چه دستگاهى قرار گرفته، با چه مردمى سر و کار دارم. امام فرمود: خداوند، در ميان ستمگران مردانى دارد محبوب، که بوسيله آنان از بندگان خوب خود حمايت مى‏کند و تو از آن مردان محبوب خدائى. [96]
يکى از جاهائى که مى‏بايست از حق مؤمنان دفاع کرد، پشت سر آنهاست؛ يعنى وقتى که مؤمن غايب است، از حق او دفاع کرد، و شأن او را حفظ نمود:
پيامبر اکرم (ص) مى‏فرمايد: کسى که در حضورش مسلمانى را غيبت نمايند و او بتواند دفاع کند، و نکند؛ خداوند او را در دنيا وآخرت به ذلت کشاند. [97]
20. تذکر و امر به معروف
امر به معروف و نهى از منکر از آداب مهم معاشرت اسلامى است.
تذکر و نصيحت از عوامل مهم رسيدن به کمال است. و مايه پيرايش جامعه از زشتى‏ها و احياى سنن و آداب نيکو مى‏باشد.
از نظر اسلام، يکى از معيارهاى انتخاب دوست، اين است که داراى وصف تذکر باشد. يعنى دوست خوب، دوستى است که خوبيها را به انسان متذکر شود و عيوب انسان را به او گوشزد نمايد.
امام صادق (ع) مى‏فرمايد: بهترين دوستم کسى است که عيوبم را به من هديه دهد. [98]
و اگر کسى چنين نکند در حقيقت به دوست خود خيانت کرده است.
امام صادق (ع): کسى که برادرش را در حين کار زشتى ببيند ولى او را منع نکند، پس به او خيانت کرده است. [99]
و باز آنحضرت در مقام تهديد مى‏فرمايد: کسى که برادر مؤمنش را در انجام حاجت ناپسندى يارى کند و او را از آن کار باز ندارد، مانند کسى است که به خدا و رسولش خيانت کرده است و خداوند خصم و دشمن اوست. [100]
حارث‏بن مغيره گويد: در کوچه‏هاى مدينه به امام صادق (ع) رسيدم. حضرت چون مرا ديد فرمود: اى حارث اين را بدان که داناهايتان مسئول نادانهايتان خواهند بود. اين بفرمود و ديگر توقفى ننمود و برفت. در اولين وقت مناسب به خانه‏اش شتافتم پس از کسب اجازه به خدمتش رفتم و عرض کردم: اين فرموده شما مرا منقلب کرد. ممکن است در اين باره بيشتر توضيح دهيد.
فرمود: چه چيزى شما را مانع است که چون بشنويد يکى از خودتان (جماعت شيعه) مرتکب اعمالى شده که مايه اذيت و آزار و موجب ننگ ماست. به نزد وى رفته و او را متذکر نموده و نصيحتش کنيد و با سخن نرم و حکيمانه او را از کارش باز داريد؟ عرض کردم آخر آنها از ما نمى‏شنوند. فرمود پس وظيفه داريد از آنها جدا شده و با آنان همنشينى نکنيد؟. [101] در اهميت اين ادب از آداب معاشرت مى‏بايد گفت که امر به معروف در شريعت اسلام جايگاه ويژه‏اى دارد؛ تا آنجا که امير المؤمنين على(ع) در مقايسه‏اى بين امر به معروف و اعمال نيک ديگر، آنرا مثل دريا و ساير اعمال را مثل آب دهان مى‏شمرد.
همه اعمال حتى جهاد، در مقابل امر بمعروف مثل آب دهان است در مقابل دريا. [102] امر به معروف، اگر جنبه عملى پيدا کند تأثيرى بمراتب بيشتر از زبان دارد.
امر به معروف با عمل، اثرش بيشتر است از تذکرى که فقط با زبان باشد.
ابن ابى يعقوب گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: شما (شيعيان) با رفتار و کردارتان مردم را به مذهبتان دعوت کنيد، نه با زبانتان، تا کوشش در عبادت و پرهيز از گناه و صداقت و راستگوئى را در رفتار شما مشاهده کنند، (و بدين روش مى‏توانيد مردم را به سوى دين بکشانيد). [103]
اينکه انسان ديگران را به معروف امر کند و خود انجام دهنده آن نباشد، تأثيرى نخواهد داشت و به باران بر سنگ تشبيه شده است.
خداوند در مقام اعتراض به چنين افرادى مى‏فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون.
اى کسانى که ايمان آورده‏ايد چرا به آنچه مى‏گوئيد عمل نمى‏کنيد. [104]
اگر چه نماز ستون دين و سيماى مکتب است ولى مى‏بايست گفت که همه اعمال حتى نماز، قوامشان در جامعه بسته به اجراى اين فرضيه الهى است. با انجام امر به معروف و نهى از منکر جامعه اسلامى شکل اسلامى به خود مى‏گيرد. و احکام اسلامى در جامعه پياده مى‏شوند.
21. حيا
حيا مترادف عفت و بعضاً صفتى است نفسانى که شهوت را کنترل مى‏نمايد و يا اينکه حالتى است درانسان که او را از انجام کارهاى غير جائز، باز مى‏دارد. [105]
حيا نيرويى است که تمام اعمال انسان را کنترل مى‏نمايد تا هر چه را نفسش اراده کرد انجام ندهد.
پرهيز از تعبيرات زشت و زننده (حياء در گفتار) پرهيز از پوشيدن لباس نامناسب و دورى از شوخى‏هاى رکيک...از مصاديق حياء در معاشرات اسلامى مى‏باشند.
امام على(ع) برترين اعمال را عفت مى‏داند، بالاترين عبادات عفت و پاکدامنى است. [106]
امام کاظم(ع) مى‏فرمايد: خداوند بهشت را بر فاحش و زشتگو و کم‏شرمى که از آنچه مى‏گويد يا در مورد او گفته مى‏شود حيا نمى‏کند، حرام کرده است. [107]
اگر چه بسيارى از مواقع حيا را، مرادف با خجالت، معرفى مى‏کنند، ولى اين تلقى از حيا مردود است، چون خجالت و خجل بودن از نظر اسلام پسنديده نيست.
آنچه از روايات منابع اسلامى بدست مى‏آيد، حيا نيرويى است که انسان را از دست زدن به اعمال زشت باز مى‏دارد، و مانع از آن مى‏شود که هر چه به فکرش آمد بر زبانش جارى نمايد. کما اينکه امام على(ع) مى‏فرمايد: حياء انسان را از کار زشت باز مى‏دارد. [108]
اگر چه حيا براى همه پسنديده است ولى براى بانوان پسنديده‌تر است چنانچه امام صادق (ع) مى‏فرمايد: حيا ده جزء است 9 جزء در زنان و يک جزء در مردان. [109]
در جايگاه حيا همين بس که از نظر اسلام هر کس پرده حياى خود را بدرد، آبرو و شخصيتى ندارد، و لذا اسلام غيبت چنين افرادى را جائز شمرده است؛ چه اينکه پيامبر اکرم(ص) مى‏فرمايد: هر کس پرده حيا را دريد غيبتش جائز است. [110]
اگر چه هنوز عنوانهايى براى آداب معاشرت مى‏توان يافت ولى به همين مقدار کفايت مى‏نمائيم.
آنچه در معاشرت بايد ترک شود
در ذيل به آفات معاشرت اسلامى خواهيم پرداخت.
يعنى آنچه از نظر اسلام در معاشرت مردود شمرده شده و بايد ترک شوند.
1. سخن‏چينى
سخن‏چينى و نمامى، عملى بسيار زشت و ناپسند است که آثار بسيار سوئى بر اجتماع مى‏گذارد، مثل تفرقه، کينه و کدورت و...از نظر اسلام سخن‏چينى در معاشرت، عملى مردود است و فرد مسلمان بايد از اين عمل پرهيز نمايد.
پيامبر اکرم(ص) به اصحابش فرمود: مى‏خواهيد شما را خبر دهم از بدترين مردم؟ گفتند: آرى يا رسول الله. حضرت فرمود:
بدترين مردم کسى است که در ميان مردم به سخن چينى راه مى‏روند و در ميان دوستان جدائى مى‏اندازند و از براى بى‏عيبان عيب مى‏جويند. [111]
و امام باقر(ع) فرمود: بهشت بر سخن چينان حرام است. [112]
سعدى، در اين بيت سخن‏چين را تشبيهى بسزا نموده است:
ميان دو کس جنگ چون آتش است سخن‏چين بدبخت، هيزم‏کش است
2. تجسس و عيبجوئى
يکى از صفات رذيله، جستجو کردن داخل زندگى ديگران است که مورد نهى اسلام واقع شده است.
قرآن کريم مى‏فرمايد:
و لا تجسسوا
يعنى در امور مردم کنجکاوى نکنيد. [113]
پيامبر اکرم(ص) مى‏فرمايد: لغزش‏هاى مؤمنين را جستجو نکنيد پس به حقيقت کسى که در جستجوى لغزشهاى برادرش باشد، خدا لغزشهاى او را دنبال مى‏کند. اگر چه در اندرون خانه‏اش باشد.[114]
در سيره امام على (ع) مى‏خوانيم که امام حسين(ع) فرمود: روزى مردى به نزد پدرم آمد و درباره گروهى سعايت نمود؛ حضرت به من فرمود: بگو قنبر بيايد؛ چون قنبر آمد به او فرمود: به اين سعايت کننده بگو تو چيزهائى بما گفتى که خدا را خوش نيامد برو که در پناه خدا نباشى. [115]
تجسس در حقيقت يک بلاى اجتماعى است که مايه هتک حرمت ديگران و ريختن آبروى آنها مى‏شود. علاوه بر اين مايه اشاعه فساد در جامعه خواهد گشت.
از نظر اسلام نه تنها تجسس در عيوب ديگران مذموم است، بلکه اگر انسان مؤمن، بر عيوب ديگران ناخودآگاه اطلاع پيدا کرد، موظف به کتمان است. چنانچه امام باقر(ع) مى‏فرمايد: بر مؤمن واجب است که 70 مرتبه گناه برادر مؤمنش را بپوشاند يا 70 گناه کبيره مؤمن را بپوشاند. [116]
3. سوء ظن
سوء ظن، دستمايه بسيارى از نابسامانى‏هاى جامعه اسلامى بلکه جامعه انسانى است.
شايعات، قضاوتهاى عجولانه، دروغ و...همه ريشه در سوء ظن دارند. خداوند نسبت به گمان بد، مى‏فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا کثيرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا
اى اهل ايمان از بسيارى گمانها پرهيز نمائيد، زيرا برخى از گمانها گناهند. [117] و اميرالمؤمنين على(ع) مى‏فرمايد: هر کارى که از برادر دينى‏ات سر زد نيکو بشمار و در سخنش گمان بد مبر، تا آنجا که براى آن جايگاه و محمل خوبى مى‏يابى. [118]
البته حسن ظن بسيار نيز مايه گرفتارى‏هاى فراوان است. امام صادق(ع) در اين زمينه مى‏فرمايد: اگر زمان، زمانى بود که عدل و داد بر ظلم و جور غالب بود، گمان بد به کسى بردن روا نباشد جز اينکه بدى او ثابت باشد. و اگر زمان، زمانى بود که ظلم و جور به عدل و داد غالب بود، روا نباشد که به کسى گمان نيک برى مگر اينکه نيکى وى ثابت باشد. [119]
4. تکلف و تشريفات
دوستى هر قدر که بى‏رياتر و خودمانى‏تر باشد، دوام و استحکام بيشترى دارد.
اکثر اسرافها، دعواهاى خانوادگى و طلاق ريشه در همين تکلفات و تشريفات بى‏مورد اجتماعى دارد. قصه دردناک چشم و هم چشمى که معمولاً در بانوان رواج بيشترى دارد، دستاورد ميهمانى‏هاى آميخته با تکلف و تشريفات است.
در سيره پيامبر(ص) مى‏خوانيم: پيامبر (ص) ساده بود بى‏پيرايه و عارى از تکلف؛ مجلس وى آنچنان بود که هيچ تفاوتى ميان او و اصحابش ديده نمى‏شد؛ در حلقه‏اى ميان افراد مى‏نشست تا هيچ برترى وجود نداشته باشد و از هر گونه اشرافيت سخت بى‏زار بود. [120]
خلاصه اينکه، يکى از آفات بزرگ معاشرت اسلامى که شديداً بايد از آن اجتناب نمود، اسارت در زندان تکلف و تشريفات پوچ است. ولى اين هرگز بدان معنا نيست که انسان کمتر از حد توان از ميهمان خود پذيرايى نمايد. اکرام مهمان در حد توان از مقوله تشريفات جدا است.
اهانت به معاشرين (مسخره کردن، لقب زشت دادن، سرکوفت کردن)
در سوره حجرات، اخلاقى‏ترين سوره‏هاى قرآن، خداوند در آيه 11، سه آفت مهم معاشرت را متذکر شده و مسلمانان را از آنها بر حذر مى‏دارد.
يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم...و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب...
اى اهل ايمان کسى از شما ديگرى را مسخره نکند، همديگر را سرزنش نکنيد، و لقب زشت به هم ندهيد.
اگر چه همه اين آفات را مى‏توان در کوچک شمردن ديگران و خود بزرگ بينى جستجو کرد، ولى ذکر تک‏تک آنها در اين آيه دليل اهميت و قبح آنهاست.
در سيره امام صادق(ع) برخورد شديد با هرزه گويان را مى‏توان ديد. روزى يکى از دوستان امام که همواره با حضرت محشور بود به غلام خود گفت: اى زنازاده.
امام وقتى اين هرزه گوئى را شنيد، خشمگين شد و به او فرمود: از من دور شو که ترا نبينم. [121] پيغمبر اکرم(ص) مى‏فرمايد: بندگان خدا را حقير نشماريد که حتى بنده کوچک نزد خدا بزرگ است.[122]
و نيز مى‏فرمايد: کسى که مرد يا زن مؤمنى را ذليل کند و يا بخاطر فقرش، حقير شمارد، خداوند او را در قيامت مشهور گردانيده، سپس به فضاحت مى‏کشاند. [123]
سرکوفت زدن و سرزنش کردن در حقيقت نمک بر زخم ديگران پاشيدن است و اين با همدردى، که از آداب معاشرت است، سازگار نيست.
5. اذيت کردن ديگران
از نظر اسلامى، اذيت کردن مؤمنين، حتى به کوچکترين وسيله، عملى بسيار زشت قلمداد شده است، چنانکه امام صادق(ع) مى‏فرمايد: هر کس بر ضرر مسلمانى و لو يک کلمه سخن بگويد، روز قيامت بر پيشانى او نوشته خواهد شد: اين بنده از رحمت خدا مأيوس است. [124]
دنيا اگر چه دار مکافات نيست، ولى بسيارى از اعمال انسان، مى‏توانند نتايجى دنيوى داشته باشند.
آزردن مردم از همين قبيل است؛ چنانکه امام صادق(ع) مى‏فرمايد: هر کس آزارش را از مردم برداشت، فقط يک دست از آنها برداشته است، ولى در مقابل، دستهاى بسيارى از آزار او خودارى خواهند کرد. [125]
6. تفرقه و تک‏روى
از ديگر آفات اجتماع اسلامى، تفرقه و جدائى است کناره‏گيرى از جامعه و حرکت برخلاف مسير حقى که جماعت حرکت مى‏کنند، مايه هلاکت است. چنان که امام على(ع) مى‏فرمايد: همواره همراه بزرگترين جمعيتها (اکثريت طرفدار حق) باشيد که دست خدا با جمعيت است؛ از پراکندگى بپرهيزيد که انسانهاى تنها، بهره شيطان هستند؛ هم چنان که گوسفند تنها، طعمه گرگ است. [126]
پيغمبر اکرم(ص) تفرقه را مايه تباهى جامعه دانسته، مى‏فرمايند: تنها چيزى که امت‏هاى گذشته را تباه ساخت، همانا اختلاف و تفرقه بود. [127]
و خداوند جامعه اسلامى را از تفرقه نهى مى‏کند:
و لا تنازعوا فتفشلوا
پس با هم نزاع نکنيد چون نزاع مايه سستى شما است. [128]
7. غيبت
غيبت، گناهى است که جامعه را فاسد مى‏کند و حالت سوء ظن در جامعه ايجاد مى‏نمايد. آيات و روايات با زبان بسيار تندى با مسئله غيبت برخورد کرده‏اند. قرآن مجيد مى‏فرمايد:..و لا يغتب بعضکم بعضا
..بعضى از شما بعض ديگر را غيبت ننمايد. [129]
در معنى غيبت، فقها گفته‏اند: درباره مسلمانى چيزى را گفتن که اگر او بشنود دلگير گردد.
غيبت آثار اجتماعى سوئى دارد از جمله: جامعه آلوده به غيبت، روى وحدت را نخواهد ديد، تعاون و همکارى از بين خواهد رفت؛ عداوت و کينه دامنگير جامعه خواهد شد و فحشا در جامعه اشاعه پيدا خواهد کرد و...
پيامبر اکرم (ص) در مذمت غيبت مى‏فرمايد: غيبت در نابودى دين مسلمان، زودتر از بيمارى خوره در درون او مؤثر است. [130]
عقوبت غيبت فقط دامنگير غيبت کننده نمى‏شود، بلکه شنيدن غيبت و نشستن در مجلس غيبت نيز حرام است. امام على(ع) در اين زمينه مى‏فرمايد: شنونده غيبت در گناه و عقاب، همانند غيبت کننده است. [131]
عمرو بن جميع از ملازمان امام صادق(ع) گويد: روزى حضرت بمن فرمود: هر کس که به نزد ما مى‏آيد، اگر وى بمنظور آموختن فقه و قرآن و تفسير آمده او را راه ده و اگر آمده که عيوب مردم را که خدا آنها را مستور داشته فاش سازد جوابش کنيد و او را به خانه ما راه مدهيد. [132]
8. تهمت
زشت‏ترين گناهى که در اسلام از آن ياد شده است، تهمت زدن است.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: تهمت زدن به بى‏گناه، از کوه‏هاى عظيم نيز سنگين‏تر است. [133]
و نيز مى‏فرمايد: کسى که برادر مسلمانش را متهم کند، ايمان در قلب او ذوب مى‏شود؛ همانند ذوب شدن نمک در آب. [134]
اشاعه اين عمل زشت در جامعه، آثار بسيار سوئى دارد از جمله نا امنى، از هم گسيختگى، از بين رفتن اعتماد عمومى و اشاعه فحشاء...
پيرامون همنشينان
دوست در زندگى انسان تأثير فراوانى داشته و نقش مهمى را بازى مى‏کند، به همين دليل اسلام تأکيد فراوانى روى شناخت دوست و همنشين دارد؛ امام صادق(ع) مى‏فرمايد: سه چيز از نشانه‏هاى مؤمن است:
1. توحيد و علم به خدا.
2. علم او بکسانى که آنها را دوست دارد.
3. علم او بکسانى که با آنها دشمن است. [135]
ما در اين قسمت، به خصوصيات همنشين خوب و بد، اشاره خواهيم نمود و افرادى را که همنشينى با آنها از نظر اسلام مذموم است، متذکر خواهيم شد.
الف: همنشين خوب
درباره همنشين خوب، پيامبر اکرم (ص) معيارهائى را معرفى مى‏فرمايد:
ايشان در پاسخ به اين سؤال که همنشين خوب کيست؟. [136] معيارهاى زير را بيان مى‏دارند:
1. ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد. يعنى دوست خوب کسى است که شما با ديدن او، خدا را به ياد آريد؛ يعنى اينکه رنگ خدائى داشته باشد.خدا به پيامبرش چنين مى‏فرمايد:
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه
يعنى: از دور خدا پراکنده مکن (ترک معاشرت مکن) با کسانى که به هر صبح و شام، خدا را خالصانه عبادت مى‏کنند. [137] و در مقابل مى‏فرمايد:
و اصبر نفسک مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه
يعنى: با کسانى باش که هر صبحگاه و شامگاه، خدا را خالصانه عبادت مى‏کنند. [138]
معاشرت با افرادى که انسان با ديدن آنها به ياد خدا مى‏افتد، مايه پيرايش انسان از زشتى‏ها است.
چون انسان در مقابل چنين افرادى، اجازه گناه و معصيت به خود نمى‏دهد.
2. گفتارش بر علم شما بيفزايد. معاشرت با عالم، از معاشرتهاى بسيار ممدوح، و مورد تأکيد اسلام است. معاشرت با عالم، در درجه اول، انسان را از مضراتى، که همنشينى با نادان در بردارد، مصون مى‏دارد، و علاوه بر اين مايه آشنايى انسان با علم و ادب است.
امام على (ع) در نامه‏اى به مالک اشتر مى‏نويسد: با دانشمندان زياد به گفتگو بنشين و با انديشمندان بسيار به بحث بپرداز. [139]
و امام موسى بن جعفر (ع) به نقل از پيامبر (ص) مى‏فرمايد: از علما سؤال کن، با حکما آمد و شد داشته باش و با فقرا مجالست نما. [140]
3. عملش، آخرت را به ياد شما آرد. سومين معيارى که در حديث پيامبر (ص) آمده، اين است که، مى‏بايد با کسى همنشين شد که به واسطه ترس از دوزخ و قيامت، خود را به گناه نمى‏آلايد؛ و همين امر باعث مى‏شود که انسان با ديدن او و ترسى که از قيامت که در وجودش مى‏باشد به ياد آخرت و قيامت افتد. ياد قيامت، مهمترين عاملى است که انسان را از گناه باز مى‏دارد.
خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد:
الا يظن اولئک انهم مبعثون ليوم عظيم.
يعنى: آيا (گناهکاران) گمان نمى‏کنند که در روز جزا برانگيخته خواهند شد. [141]
دقت در اين آيه شريفه به ما مى‏فهماند که اگر انسان احتمال هم بدهد قيامتى هست و در حد احتمال به ياد قيامت باشد، دست به گناه نمى‏زند.
خداوند درباره پيامبران خود مى‏فرمايد:
انا اخلصنا هم بخالصة ذکرى الدار؛ ما آنها را با ياد آخرت، خالص و پاک گردانديم. [142]
اگر انسان دوستى را انتخاب نمايد که با ديدنش به ياد آخرت افتاده و گناه ننمايد، دوست کاملى را اختيار کرده است و از مسير انسانى منحرف نخواهد شد.
پيامبر اکرم (ص) مى‏فرمايد: دوست خوب، کسى است که ديدنش غفلت شما از قيامت را بزدايد و در کار نيک همراهيتان نمايد. [143]
از آنچه گذشت مى‏توان علاوه بر خصوصيات دوست خوب، به آداب دوستى هم رسيد، يعنى دوستى مى‏بايد بر سه محور: علم، ياد خدا و ياد قيامت استوار باشد.
همنشين بد
در قرآن کريم، مسلمانان از دوست گرفتن افراد زير نهى شده‏اند:
1. کافرين،
يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا الکافرين اولياء. [144]
2. يهود و نصارى؛
يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء. [145]
3. دشمنان خدا؛
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولياء. [146]
4. اهانت کنندگان به دين؛
يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينکم هزوا و لعبا...اولياء. [147]
5. مغضوبين؛
يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم. [148]
6. غافلين از ياد خدا؛
و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا. [149]
و تبعيت نکنيد کسانى را که دلهاشان از ياد ما غافل است.
توجه به اين آيات، حداقل به ما مى‏فهماند که مسلمان مجاز نيست با هر کس که خواست طرح دوستى و معاشرت بريزد. امام سجاد (ع)، (با استناد به آيه 68 سوره انعام) مى‏فرمايند: چنين نيست که بتوانى با هر کس که دوست داشتى، همنشين باشى. [150]
ذيلا به ذکر افرادى که از نظر روايات اسلامى، معاشرت با آنها نهى شده است مى‏پردازيم:
الف: نادان و بى‏خرد و احمق: نادان و بى‏خرد از جمله افرادى است که معاشرت با او نهى شده است.
امام صادق (ع) مى‏فرمايد: هر چه مى‏توانى از شخص پست و بى خرد بگريز. [151]
امام على (ع) مسلمان را از دوستى با احمق بر حذر مى‏دارد و در علت آن مى‏فرمايد: «احمق ترا به چيزى وا ندارد، و اميد نيست که هر چه بکوشد بدى را از تو دور دارد و چه بسا خواهد سودت رساند ولى به زيانت کشاند...دوريش بهتر از نزديکى است. [152]
و باز مى‏فرمايد: فساد اخلاق بر اثر معاشرت با بى خردان است و سلامت اخلاق به برکت معاشرت با خردمندان. [153]
و باز مى‏فرمايد: «همنشين احمق مباش، چون کارش را در نظر تو مى‏آرايد و دوست دارد تو هم چون او باشى. [154]
ب: فاسق و گناهکار: امام صادق (ع) مى‏فرمايد: على (ع) هر وقت بالاى منبر مى‏رفت مردم را از همنشينى با فاسق بر حذر مى‏داشت و در بيان علت مى‏فرمود: «او دوست دارد مثل او باشى، و ترا در امر دينت کمک نمى‏کند، نزديک شدن به او جفا، قساوت قلب و ننگ است براى تو. [155]
و امام سجاد (ع)، هم‏نشينى با پنج کس را ناپسند مى‏شمارد و يکى از آنها فاسق است. [156]
کمترين اثر معاشرت با گناهکار، اين است که قبح گناه در نظر انسان شکسته مى‏شود و در دام گناه گرفتار مى‏آيد.
ج: دروغگو و سخن‏چين: امام على (ع) مسلمانان را از دوستى با دروغگو و سخن‏چين بر حذر مى‏دارد و مى‏فرمايد: با دروغگو زندگى بر تو گوارا نيست؛ حديث تو را به ديگران رساند و داستان ديگرى را به تو. تا داستانى را به پايان رساند داستان ديگرى به دنبال کشاند؛ ميان مردم دشمنى افکند و کينه در سينه‏ها بکارد. از خدا بترسيد و در برابر دروغگو مراقب خود باشيد. [157]
و امام سجاد (ع) پس از نهى معاشرت با دروغگو مى‏فرمايد: دروغگو مثل سرابست و ترا با دروغهاى خود فريب مى‏دهد. [158]
د: بخيل: امام صادق (ع) مى‏فرمايد: بر تو باد که با شخص بخيل مصاحبت ننمائى، زيرا که او مال خود را در شرايط سخت و هنگام نيازمندى، از تو دريغ دارد. [159]
ح: قاطع رحم: يعنى کسى که با اقوام و خويشان خود قطع رابطه کرده است.
امام صادق (ع) مى‏فرمايد: بپرهيز از مصاحبت با قاطع رحم، که من او را در سه جاى قرآن ملعون يافتم. [160] و امام سجاد (ع)، هم‏نشينى با پنج گروه را منع کرده است: که يکى از ايشان قاطع رحم مى‏باشد. [161]
و: هوس‏بازان و هواپرستان: هواپرستى زمينه‏ساز گناهان بزرگ است و دام شيطان بحساب مى‏آيد. امام على (ع) مى‏فرمايد: «مجالست با اهل هوا، ايمان را به فراموشى مى‏سپارد و شيطان را به حضور مى‏کشاند». [162]
ز: زينت دهندگان گناه: در اجتماع شايد به کسانى برخورد کنيم که علاوه بر گناه کارى، مى‏خواهند در مسير گناه همراهى داشته باشند، لذا گناه خود و ديگران را خوب جلوه مى‏دهند. اين جماعت از جمله افرادى هستند که معاشرت با آنها مايه انحطاط انسان است. و اسلام معاشرت با آنها را مذموم مى‏داند.
امام على(ع) در پاسخ به اين سؤال که چه همدمى از همه بدتر است؟ مى‏فرمايد:
بدترين همدم کسى است که معصيت خداوند را در نظر تو زينت بدهد. [163]
ح: اهل بدعت: بدعت به معنى سنت و دستور نوينى است که بر خلاف دين است و در دين جعل مى‏شود. و اهل بدعت کسانى هستند که چنين عملى را انجام مى‏دهند. اين عمل در اسلام از محرمات بزرگ است و از نظر اسلام همنشين شدن با اين افراد مذموم است.
امام صادق (ع) مى‏فرمايد: با بدعت‏گذاران مصاحبت نکنيد و با آنها هم نشين مباشيد؛ چرا که در نظر مردم خود نيز يکى از آنها مى‏شويد. [164]
و: در جاى ديگر مى‏فرمايد: سه گروهند که اجتناب از آنها بر هر کس واجب است.
يکى از اين سه گروه، اهل بدعت است. [165]
ط: اشرار: امام على (ع) درباره علت ذم معاشرت با اشرار مى‏فرمايد: همنشينى با اشرار مايه بدگمانى خوبان است. [166]
در روايت گذشته از امام صادق (ع) گروهى ديگر از کسانى که اجتناب از آنها واجب است اشرار هستند.
ى: اراذل و اوباش: مردم پست و فرومايه، انسانهاى دون همت، مردمى هستند که بواسطه فرومايگى خود دست به هر کار مى‏زنند، اين انسانها معاشرتشان منهى و مذموم است.
پيامبر اکرم (ص) مى‏فرمايد: سه گروهند که مجالست با آنها دل را مى‏ميراند.
اول همنشينى با اراذل و اوباش.... [167]
دوستى با اين افراد مايه حسرت ابدى است؛ لذا کفار در قيامت مى‏گويند:
يا ويلتا ليتنى لم اتخذ فلانا؛ خليلا. [168] يعنى: واى بر ما اى کاش فلانى را دوست نمى‏گرفتيم.
نکته: ذکر اين مصاديق، استقصاء تمام موارد نيست و اين ده گروه براى توجه دادن به همان مطلبى است که امام سجاد (ع) در ذيل تفسير آيه 68 سوره انعام به آن اشاره فرمودند. يعنى اينکه: مسلمان مجاز نيست با هر کس که خواست معاشرت نمايد.

آداب مجالس و مهماني اسلامي

از آنجا که اسلام ديني کامل است و سعادت بشر را تضمين مي نمايد پس آداب و رفتار خاصي نيز مورد نظرش مي باشد تا انسان ها با رعايت آن آداب قدم در مسير سعادت بگذارند. بي شک مهمترين راهنماي سعادت بشر کتاب الهي قرآن است و هر آنچه در اين راه لازم باشد در قرآن آمده است.

حضور بموقع

حاضر شدن در منزل ميزبان ابتدايي ترين نکته اي است که هر ميهماني بايد بداند. چگونگي حضور و زمان حضور در ميهماني در آيه اي از قرآن مورد توجه قرار گرفته است:
«اي کساني که ايمان آورده ايد، داخل اتاق هاي پيامبر نشويد، مگر آن که براي [خوردن] طعام به شما اجازه داده شود، [آن هم] بي آن که در انتظار پخته شدن آن باشيد.»(احزاب/53)
يکي از پيام هاي اين فراز از آيه آن است که اگر براي طعام دعوت شديد، پيش از وقت غذا در منزل ميزبان حاضر نشويد، به طوري که تا زمان آماده شدن غذا، مدتي طول بکشد، بلکه بموقع به آنجا برويد تا مزاحم اهل خانه نباشيد و وقت صاحب خانه، بيش از اندازه اي که تعيين کرده، تلف نشود.

پرهيز از حضور بدون دعوت

يکي از آداب حضور در ميهماني، با دعوت رفتن است. شايسته نيست شخصي بدون دعوت صاحب خانه، بويژه در وقت غذا خوردن به خانه او رود. در ادامه آيه ?? سوره احزاب مي خوانيم: «ولي هنگامي که دعوت شديد داخل گرديد.»
اين فراز، تنها مختص ميهماني هاي پيامبر نيست. بلکه يک دستور اخلاقي در ميهماني است. شاهد اين مدعا، رواياتي است که در اين زمينه آمده است.
در وصاياي پيامبر(صلي الله عليه وآله) به امير مؤمنان (عليه السلام) مي خوانيم: « يا علي! هشت گروه اند که اگر به آنها اهانت شد، بايد تنها خود را ملامت کنند: يکي از آنها کسي [است] که بدون دعوت به سر سفره اي مي نشيند.»
رعايت اين مساله، از يک سو، احترام به ميزبان است و از سوي ديگر اطمينان از اين که مزاحمتي براي ميزبان و خانواده او ايجاد نخواهد شد.
البته قبول دعوت ميزبان نيز در فرهنگ اسلامي بسيار مورد تاکيد قرار گرفته است. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: « يکي از موارد جفا آن است که انسان را به غذايي دعوت کنند و نپذيرد يا بپذيرد ولي غذا نخورد.»

ورود با اجازه به منزل ميزبان

در سوره مبارکه نور آمده است: «اي کساني که ايمان آورده ايد! به خانه هايي که خانه هاي شما نيست داخل نشويد، تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد.»
ابوايوب انصاري از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) درباره معناي «حتي تستانسوا» سؤال کرد. آن حضرت در پاسخ فرمود: «هنگامي که شخص به در منزل نزديک مي شود، تسبيح و تهليل گويد تا اهل خانه بدانند که او قصد داخل شدن دارد.»
در روايت حتي اجازه خواستن شرح داده شده است. از امام صادق(عليه السلام) نقل شده که فرمود: «هنگامي که يکي از شما اجازه مي خواهد، بايد با «سلام» آغاز کند، زيرا سلام اسمي است از اسماء خداوند عزوجل؛ و بايد از پشت در قبل از نگاه کردن به درون خانه، اجازه بگيرد... اجازه خواستن، سه مرتبه است؛... نخستين مرتبه براي آگاه شدن اهل خانه است. در مرتبه دوم، ساکنان خانه آماده مي شوند و در بار سوم، ايشان مختارند که اگر خواستند اجازه دهند و اگر مايل نبودند اجازه ندهند؛ که در آن صورت، ميهمان بايد برگردد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، چون به در خانه گروهي مي آمد، قبل از آن که، سه بار با «سلام» آنها را آگاه کند، باز نمي گشت.»

سلام کردن به اهل منزل

يکي از زيبا ترين آداب دين، سلام کردن به هنگام ملاقات ديگران است. لطافت معناي اين تعبير، با توجه به آن که نامي از نام هاي خداست و معناي بلندي دارد، دو چندان مي گردد. بخصوص اگر به ويژگي هاي روحي انسان ها توجه شود، ارزش اين ادب آشکار تر خواهد شد. چرا که انسان، طبيعتاً موجودي سرکش و خودخواه است. اين ادب، به هنگام ورود به منزل ميهمان نيز مورد توجه قرار گرفته است. قرآن کريم يکي از توصيه ها به ميهمان را سلام کردن ذکر کرده است:
« اي کساني که ايمان آورده ايد! به خانه هايي که خانه هاي شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد.»(نور/27)
«و از ميهمانان ابراهيم به آنان خبر ده، هنگامي که بر او وارد شدند و سلام گفتند.»(حجر/51)
«پس چون به خانه هايي [که گفته شد] در آمديد، به يکديگر سلام کنيد.»(نور/61)
چنان که در آيات ?? و ?? سوره حجر مشاهده مي فرماييد، نخستين کلام ميهمانان ابراهيم(عليه السلام) که فرشتگان الهي بودند در برخورد با پيامبر خدا، «سلام» عنوان شده است. در اين زمينه، روايات فراوان است. سلام کردن، حتي به هنگام ورود به منزل شخصي خود نيز تاکيد شده است. به عنوان نمونه، امام صادق(عليه السلام) فرمود: «چون يکي از شما وارد خانه اش شود، اگر کسي در آن بود بر ايشان سلام مي کند و اگر کسي در خانه نبود، بايد بگويد: سلام بر ما از جانب پروردگارمان، خداوند مي فرمايد: «درود و تحيتي است مبارک و پاک از جانب خداوند.»

اجتناب از مزاحمت

ميهمان بايد توجه داشته باشد که دعوت از او براي مدت محدودي است. لذا نبايد بيش از آن در منزل ميزبان درنگ کند. اين مطلب در قرآن، در مورد رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) آمده است که مسلماً قابل تعميم نيز مي باشد: «و وقتي غذا خورديد پراکنده شويد بي آن که سرگرم سخن گرديد. اين [رفتار] شما پيامبر را مي رنجاند [ولي] از شما شرم مي دارد، و حال آن که خدا از حق [گويي] شرم نمي کند.»
رعايت کردن حد ميهمان، از اصول فرهنگي غني اسلام است. امام صادق(عليه السلام) به نقل از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرموده اند: «ميهماني سه [روز] است: روز اول، حق است و روز دوم و سوم بخشش و بعد از آن به راستي صدقه اي است که به او داده مي شود. سپس فرمود: نبايد يکي از شما [به عنوان ميهمان] بر برادرش وارد شود تا جايي که او را به گناه وادار کند. گفته شد: يا رسول الله! چگونه او را به گناه مي کشاند فرمود: تا آنجا که چيزي براي انفاق به وي نزد او نباشد.»

آداب ميهماني دادن

در فرهنگ متعادل و غني دين اسلام، پذيرايي نيکو از ميهمان نيز آداب و توصيه هايي دارد که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
تعجيل در تهيه غذا و پذيرايي مناسب
يکي از موارد احترام به ميهمان، آن است که پذيرايي از او را به درازا نکشانند و بهترين پذيرايي را از او به عمل آورند. اين هر دو دستور را از آيه ?? سوره هود که در مورد ميزباني حضرت ابراهيم(عليه السلام) است مي توان دريافت: «فما لبث ان جاء بعجل حنيذ؛ و ديري نپاييد که گوساله اي بريان آورد.»
اين آيه، جريان دو ميهمان گرامي حضرت ابراهيم(عليه السلام) که دو فرشته الهي بودند و پذيرايي آن حضرت از ايشان را بيان مي کند. عبارت «فما لبث؛ دير نپاييد» بيانگر سرعت عمل حضرت ابراهيم(عليه السلام) در تهيه غذا و نوع غذا (گوساله بريان) نشانه پذيرايي مناسب حضرت از ميهمانان است.
هر دو مورد ذکر شده، به نوعي بزرگداشت ميهمان و احترام به اوست. در روايات نيز توصيه هاي ظريفي در مورد پذيرايي از ميهمان وارد شده است. از آن جمله اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله): «به راستي، يکي از حقوق ميهمان آن است که خلال براي او آماده شود.» دقت و ظرافت اين چنين در پذيرايي از ميهمان، از سوي پيامبر بزرگ که جهاني را تا ابد تحت تاثير انقلاب خود قرار داده است، عقل متفکران را خيره مي سازد.
* گرامي داشتن ميهمان
نکته ديگري که جريان ميزباني حضرت ابراهيم(عليه السلام) به ما مي آموزد، گرامي داشتن ميهمان است. اين مطلب را به نحو مستقيم تر در سوره ذاريات مشاهده مي کنيم:
«آيا خبر ميهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيد » از آنجا که ميهمانان حضرت ابراهيم(عليه السلام) با عنوان «مکرمين؛ گرامي داشته شدگان» توصيف شده اند، معلوم است که اکرام ميهمان، سنتي نيکو و ادبي جميل است. اين مسئله در روايات ما نيز به نحوه مؤکدي وارد شده است. يکي از توصيه هاي امير مؤمنان(عليه السلام) در هنگام وفات، به فرزند گرامي اش اين بود: «فرزندم تو را به نماز در [ابتداي] وقت آن... و گرامي داشتن ميهمان وصيت مي کنم.»
آخرين توصيه ها پيش از مرگ، آن هم از جانب پدري به فرزندش؛ بويژه پدر و فرزندي که کاملترين انسان ها و وصاياي رسول خدايند، مسلماً ارزشمندترين نکات را در برخواهد داشت.
در روايت ديگري، امير المؤمنين(عليه السلام) از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نقل کرد که فرمود: «از حقوق ميهمان آن است که [هنگام رفتن او] با او راه بروي و او را از حريم خود به سوي در راهنمايي کني.»
***
مجالس، در حيطه معاشرت اسلام آداب خاصى دارد که ذکر برخى از آنها خالى از فايده نيست. قبل از بيان آداب مجالس، به ضرورت دورى از مجالس گناه، خواهيم پرداخت.
از نظر اسلام حضور در مجالس گناه ممنوع است. چه خود مجلس گناه باشد و چه اينکه گناهى در آن مجلس اتفاق افتد. در قرآن مى‏خوانيم:
و قد نزل عليکم فى الکتاب ان اذا سمعتم آيات الله يکفر بها و يستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره، انکم اذا مثلهم. [169] و همانا ما در قرآن بر شما نازل کرديم که اگر شنيديد در مجلسى آيات الهى را تکفير مى‏کنند و مسخره مى‏نمايند، پس با آنها همنشين نشويد تا کلامشان را عوض کنند، اگر شرکت کرديد شما هم مثل آنان خواهيد بود! و پيغمبر اکرم (ص) مى‏فرمايد: هر کس به خدا و روز قيامت ايمان دارد در مجلسى که امامى را دشنام ميدهند يا غيبت مسلمانى را مى‏کنند، نمى‏نشيند. [170]
و باز مى‏فرمايد: هر کس غيبت برادر مسلمانش را در مجلسى شنيده، رد کرد؛ خدا هزار باب بدى در دنيا و آخرت از او دور مى‏کند. پس اگر آن غيبت را رد نکرد و خوشش آمد بار گناه غيبت کننده، بر او نيز هست. [171]
مشاهده آياتى نظير آيه 68 سوره انعام و رواياتى نظير آنچه ذکر شد، اهميت پرهيز از مجالس گناه را به ما گوشزد مى‏نمايد.
هر اندازه حضور در مجالس گناه نهى شده، حضور در مجالس مؤمنين و صالحين سفارش شده است.
در حديث آمده است که لقمان به پسر خود فرمود: اى پسر، بديده بصيرت در مجالس نگاه کن اگر جماعتى را بينى که ياد خدا کنند، با ايشان بنشين. [172]
پيغمبر اکرم مجالس مؤمنين را به باغهاى بهشت تشبيه مى‏نمايند.
امام صادق (ع) مى‏فرمايد: پيغمبر اکرم به اصحابش فرمود: وقتى باغى از باغهاى بهشت ديديد در آن داخل شويد، گفته شد يا رسول الله باغ‏هاى بهشت کدامند؟ فرمودند: مجالس مؤمنين. [173]

احترام به جالسين

رعايت احترام افرادى که در مجلس نشسته‏اند، از اولين آداب مجالس اسلامى است. عفت کلام، شيوه صحبت، شکل نشستن و احترام به انديشه و گفتار ديگران،...از جلوه‏هاى احترام به هم نشينان در مجلس مى‏باشند.
درباره سيره رسول اکرم (ص) امام صادق (ع) مى‏فرمايد: پيغمبر اکرم (ص) هرگز جلوى اصحاب خود پايش را دراز نمى‏کرد. [174]
از ديگر از جلوه‏هاى احترام در مجالس، پاره نکردن کلام ديگران است.پيامبر اکرم(ص) اين عمل را بدين گونه نهى مى‏فرمايد: کسى که در ميان سخن ديگران سخن بگويد، مثل اين است که بر صورت او زخمى وارد کرده است. [175]
در سيره حضرت رضا (ع) مى‏خوانيم که: ابراهيم بن عباس گويد: هرگز نديدم که حضرت رضا (ع) در سخن کسى پرخاش کند و سخن را قطع کند تا اينکه خود طرف سخنش را تمام کند. و هرگز پايش را در برابر همنشين دراز ننمود و در مجلس تکيه نمى‏زد. [176]

پرهيز از جدال

مجالس، بدليل حضور افراد مختلف در آنها، بستر مناسبى براى بحث‏ها و تبادل نظرهاى مختلف است.اما گاه اين بحث‏ها به جدل و نزاع، منجر مى‏گردد. جدل مايه وهن مجلس است.
امام سجاد (ع) مى‏فرمايد: کمال دين مسلمان، به اين شناخته مى‏شود که سخن بيهوده نگويد و در بحث، نزاع و جدال نکند و بردبارى و شکيبائى و اخلاق نيکو داشته باشد. [177]

پرهيز از نجوا

نجوا، بعضى صحبتهاى در گوشى است؛ و از جمله اعمالى است که ترک آن در مجالس، مورد نظر اسلام است.امام صادق (ع) مى‏فرمايد: هر گاه سه نفر با هم، هم صحبتند، دو نفر آنها سربگوش، با هم صحبت نکنند، زيرا مايه آزار رفيق سوم ايشان است. [178]
ملاک نهى امام (در اين روايت) از نجوا، آزردگى طرف سوم است، چون مايه سوء تفاهم او مى‏گردد و باصطلاح خيال مى‏کند راجع به او صحبت مى‏کنند. به همين دليل عدد 3 در روايت اگر چه در حکم، نقش دارد، ولى مى‏توان گفت در مجالس هر گاه چنين توهمى وجود داشته باشد، نجوا مورد نهى قرارمى‏گيرد و ترک آن ضرورى است.

تواضع و فروتنى

تکبر و خود بزرگ بينى، مايه تحقير ديگران و اهانت به ايشان است. شخص متکبر به آراء و نظريات ديگران، توجهى نمى‏کند و حقوقشان را زير پا مى‏گذارد. لذا در فرهنگ اسلامى، تواضع و متواضع مکانى رفيع دارند.
تواضع خسيسه درونى انسان است که در اعمال وى متجلى مى‏گردد. حضرت رسول (ص) علامات تواضع در مجالس را چنين بيان مى‏فرمايند:
از علامات تواضع آن است که آدمى به محلى راضى باشد که پست‏تر از محل نشستن او است. [179]
شخص متواضع هنگام ورود به مجالس هر جا که خالى بود مى‏نشيند و نگاه نمى‏کند تا بالاى مجلس را تشخيص بدهد و آنجا را براى نشستن انتخاب نمايد.

پرهيز از تکلف و تشريفات

آفت عمده‏اى که هميشه دامنگير مجالس بوده است و در زمانه ما تجلى بيشترى دارد، تکلفات و تشريفات زيادى است؛ اگر چه پذيرائى از مهمان مورد تأکيد اسلام است، ولى تکلفات و تشريفات بيش از حد، مايه اسراف و تبذير است.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: هر کس به مجلسى بدون تشريفات راضى باشد، از زمان نشستن در آن مجلس تا هنگام برخاستن، خداوند و فرشتگان بر او رحمت مى‏فرستند. [180]

جاباز کردن براى ديگران

از آداب مجالس اين است که به آنهائى که تازه وارد مجلس مى‏شوند، جا داده شود و جالسين براى آنها جا باز نمايند. در قرآن مى‏خوانيم:
يا ايها الذين امنوا اذا قيل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا...و اذا قيل انشزوا فانشزوا
اى کسانى که ايمان آورده‏ايد وقتى به شما گفته شد که به مجالس خود وسعت ببخشيد (براى ديگران‏جا باز کنيد) وسعت ببخشيد...و وقتى گفته مى‏شود برخيزيد، برخيزيد. [181]
ننشستن ميان دو نفر که با هم مأنوسند
اگر دو نفر با هم انس و الفتى دارند، يا پدر و پسرند و يا برادرند، از نظر اسلام بين آن دو نشستن خلاف ادب مجالس است. مگر اينکه آنها اجازه بدهند.
در سيره پيامبر (ص) مى‏خوانيم: حضرت (ص) نهى فرمودند از نشستن بين دو مأنوس، مگر با اجازه آنها. [182]

بلند شدن براى تازه واردين

از جاى برخاستن براى تازه واردين، يکى از آداب مجالس است، البته اگر براى مؤمنين باشد. اسحاق بن عمار مى‏گويد: از امام صادق(ع) سؤال کردم: کسى که براى احترام مردى از جايش بلند مى‏شود چگونه است؟
امام (ع) فرمود: مکروه است، مگر براى شخص متدين (يعنى شخصى که عنوان دين دارد). [183]
از جا برخاستن براى استاد و پدر، از نظر اسلام اهميت فوق‏العاده‏اى دارد.
امام على(ع) مى‏فرمايد: به احترام پدر و استاد از جاى خود بلند شو؛ و لو اينکه امير باشى. [184]
‌آداب‌ مهماني‌ اسلامي‌
اعتدال‌ و پرهيز از اسراف‌: ‌‌معمولاً عادت‌ داريم‌ در مهماني‌ها غذاهاي‌ متنوع‌ و بيش‌ از نياز افراد فراهم‌ و سفره‌اي‌ رنگين‌ را آماده‌ سازيم؛ بايد بکوشيم‌ از اين‌ ويژگي‌ زشت‌ بپرهيزيم‌ و آن‌ را به‌ صفت‌ پسنديده‌ اعتدال‌ نزديک‌ کنيم. با رعايت‌ اعتدال‌ در مراسم‌ اطعام، مي‌توان‌ جلوي‌ بسياري‌ از اسراف‌ها را گرفت‌ و آن‌ را براي‌ نيازمندان‌ صرف‌ کرد. امام‌ رضا(عليه السلام) مي‌فرمايد: مردي، اميرالمؤ‌منين(عليه السلام) را به‌ خانه‌ خود دعوت‌ کرد، حضرت‌ فرمود: مي‌آيم‌ در صورتي‌ که‌ سه‌ کار را به‌ عهده‌ بگيري‌ و بپذيري. پرسيد: آن‌ سه‌ کار چيست؟ فرمود: از خارج‌ منزل‌ چيزي‌ برايم‌ نياوري، در منزل‌ چيزي‌ از من‌ پنهان‌ نکني‌ و بر خانواده‌ خود تنگ‌ نگيري‌ و سهم‌ خوراک‌ آنان‌ را کم‌ نکني. او قبول‌ کرد علي(عليه السلام) هم‌ دعوتش‌ را پذيرفت.[185] رسول‌ خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: هيچ‌ کس‌ نبايد بيش‌ از توانش‌ خود را براي‌ مهماني‌ به‌ زحمت‌ اندازد.[186]
‌‌هر کس‌ به‌ خوان‌ قسمت‌ خود رزق‌ مي‌خورد‌‌‌‌‌
‌از کم‌ بضاعتي‌ خجل‌ از ميهمان‌ مباش‌
‌‌هر آنچه‌ دادهِ‌ قسمت‌ بُود رو آن‌ پيش‌ آر‌‌‌‌
‌‌گران‌ مکن‌ به‌ دل‌ خود قدوم‌ مهمان‌ را
3. حضور نيازمندان‌
بي‌گمان‌ يکي‌ از موارد نيکوي‌ اطعام‌ و افطاري‌دادن‌ کمک‌ به‌ نيازمندان‌ و مستمندان‌ است؛ بايد کوشيد تا اين‌ هدف‌ مقدس‌ در همه‌ مهماني‌ها تحقق‌ يابد و مجلس‌ اطعام‌ با حضور محرومان، معنوي‌ و روحاني‌ شود. اگر ما در مراسم‌ اطعام‌ به‌ ويژه‌ افطاري‌ها، نيازمندان‌ را فراموش‌ کنيم، ارزش‌ اخروي‌ آن‌ کاهش‌ مي‌يابد.
‌‌متأسفانه‌ در مجالس‌ اطعام‌ و افطاري‌ها، نيازمندان‌ حضور کم‌تري‌ دارند، در حالي‌ که‌ پاداش‌ اطعام‌ نيازمندان‌ از بهترين‌ و زيباترين‌ ثواب‌هاي‌ اخروي‌ به‌ شمار مي‌آيد.
‌‌ضيافتي‌ که‌ در آن‌ توانگران‌ باشند‌‌‌‌
شکنجه‌اي‌ است‌ فقيران‌ بي‌بضاعت‌ را
‌‌امام‌ علي(عليه السلام) در نامه‌ خود به‌ عثمان‌ بن‌ حنيف، کارگزار خويش‌ در بصره، نوشت: گمان‌ نمي‌بردم‌ تودعوت‌ کساني‌ را بپذيري‌ که‌ نيازمندان‌ را مي‌رانند و توانگران‌ را دعوت‌ مي‌کنند.(187)
4. احياي‌ سنت‌ها
ابزار ماشيني‌ موجود در منازل‌ از بار سنگين‌ زنان‌ کاسته‌ است‌ و آنان‌ با آسودگي‌ خاطر مي‌توانند به‌ فعاليت‌ بپردازند. اين‌ امر از جهاتي‌ مفيد است‌ و از اتلاف‌ وقت‌ جلوگيري‌ مي‌کند، ولي‌ برخي‌ آثار منفي‌ نيز به‌ همراه‌ دارد: پيش‌ از اين‌ در مراسم‌ مهماني، دوستان‌ و آشنايان‌ با کمک‌ يکديگر، غذا را تهيه‌ مي‌کردند و... ولي‌ امروزه‌ با شکل‌ گرفتن‌ رستوران‌ها و سفارش‌ غذاهاي‌ آماده،‌ طراوت‌ و شادابي‌ مهماني‌هاي‌ گذشته‌ کم‌ و آداب‌ سطحي‌ جايگزين‌ رسوم‌ زيباي‌ پيشين‌ شده‌که اميد است‌ با توجهي شايسته، سنت‌هاي نيک گذشته را زنده‌ کنيم.
5. شکر نعمت‌
‌‌دارايي‌ انسان‌ها وسيله‌ خوبي‌ براي‌ کسب‌ پاداش‌هاي‌ الهي‌ است. در صورت داشتن‌ ثروت‌ کافي‌ مي‌توان‌ با برپايي‌ مراسم‌ مهماني‌ و اطعام، درِ خانه‌ را به‌ روي‌ انسان‌هاي‌ نيازمند بگشاييم‌ و خدا را به‌ جهت‌ نعمتش‌ شکر گزار باشيم.
‌‌امام‌ علي(عليه السلام) هنگامي‌ که‌ خانه‌ بزرگ‌ علاء بن‌ زياد را ديد، به‌ او فرمود: اين‌ خانه‌ بزرگ‌ در دنيا به‌ چه‌ کار تو مي‌آيد، وقتي‌ در آخرت‌ به‌ آن‌ محتاج‌تري؟ آري! اگر بخواهي‌ مي‌تواني‌ به‌ وسيله‌ چنين‌ خانه‌اي‌ به‌ آخرت‌ دست‌يابي‌ به‌ شرط‌ آن‌ که‌ در اين‌ خانه‌ از مهماني‌ پذيرايي‌ کني، به‌ خويشاوندانت‌ رسيدگي‌ نمايي‌ و حقوق‌ آنان‌ را ادا کني. در اين‌ صورت، به‌ وسيله‌ اين‌ خانه‌ به‌ آخرت‌ دست‌ يافته‌اي،(188) آن‌ حضرت‌ در جاي‌ ديگر مي‌فرمايد: هر که‌ خداوند به‌ او ثروتي‌ دهد، بايد با آن‌ به‌ خويشان‌ خود رسيدگي‌ کند و مهمانداري‌ نمايد.(189)
منابع:
مقاله آقاي حسين جعفري
سايت انديشه قم
----------------------------------------
پي نوشت:
[1]. وسائل الشيعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 165، روايت‏1.
[2]. وسائل الشيعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 166، روايت 3.
[3]. بحار الانوار، ج 68، ص 63، حديث 114.
[4]. بحار الانوار، ج 48، ص 103، باب 5.
[5]. ميزان الحکمه، ج 9، ص 138.
[6]. بحار الانوار، ج 4، ص 178.
[7]. ميزان الحکمه، ج 4، ص 427، ح 8419.
[8]. نهج‏البلاغه، حکمت: 260.
[9]. بحار الانوار، بنقل از معارف و معاريف، ج 78 و ج 71، ص 190، روايت 56، باب 54.
[10]. کافى، ج 3، ص 162.
[11]. نهج البلاغة، کلمات قصار، شماره 401، ص 433.
[12]. ميزان الحکمه، ج 2، ص 480، ح 4150.
[13]. بحار الانوار، ج 74، ص 105.
[14]. بحار الانوار، ج 74، ص 5، روايت 1، باب 1.
[15]. بحار الانوار، ج 74، ص 80، ص 80.
[16]. تحف العقول، ص 273 278.
[17]. غرر الحکم، ج 2، ص 474.
[18]. جامع السعادات، ج 1، ص 363.
[19]. فتح: 29.
[20]. بلد: 17.
[21]. حجرات/ 10.
[22]. قلم: 4.
[23]. آل عمران: 159.
[24]. اصول کافى، (چاپ اسلاميه با ترجمه) ج 3، ص 161.
[25]. محجة البيضاء، ج 3، ص 284.
[26]. بحار الانوار، ج 74، ص 288.
[27]. محجة البيضاء، ج 3، ص 284.
[28]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 324.
[29]. بحار الانوار، ج 71، ص 171.
[30]. آل عمران، 134.
[31]. بقره: 195.
[32]. قصص: 77.
[33]. بحار الانوار، ج 57، ص 43.
[34]. فرقان:.6.
[35]. سنن النبى، ص 75.
[36]. نهج البلاغة فيض، حکمت 158.
[37]. نساء: 86.
[38]. حلية المتقين، ص 350.
[39]. همان، ص 406.
[40]. معارف و معاريف، ص 254.
[41]. معارف و معاريف، ص 254.
[42]. معارف و معاريف، 255.
[43]. نور: 19.
[44]. بحار الانوار، ج 47، ص 44.
[45]. بحار الانوار، ج 72، ص 24.
[46]. کافى، ج 2، ص 209، روايت 3.
[47]. اسراء: 34.
[48]. بقره: 177.
[49]. مؤمنون: 8 و معارج: 32.
[50]. بحار الانوار، ج 75، ص 92، حديث 2.
[51]. بحار الانوار، ج 75، ص 95، نقل از 25، اصل، ص 230.
[52]. معارف و معاريف، ج 5، ص 26.
[53]. طه: 43 و 44.
[54]. آل عمران: 159.
[55]. ارشاد مفيد، ج 2، ص 146.
[56]. معارف و معاريف، ج 5، ص 2034.
[57]. ميزان الحکمه، ج 2، ص 1103.
[58]. همان.
[59]. کافى، ج 2، ص 120.
[60]. غرر الحکم، 294.
[61]. کافى، ج 4، ص 457.
[63]. حشر: 9.
[64]. فرهنگ سخنان حضرت زهرا، ص 21.
[65]. معارف و معاريف ج 1، ص 321.
[66]. بحار الانوار، ج 46، ص 230، باب 4.
[67]. رعد: 21.
[68]. رعد: 25، بقره: 27.
[69]. بحار الانوار، ج 74، ص 191.
[70]. مائده: 2.
[71]. بحار الانوار، ج 41، ص 152، حديث 46.
[72]. کافى، ج 4، ص 448.
[73]. معارف و معاريف، ج 4، ص 1635.
[74]. کافى، ج 3، ص 317.
[75]. کافى، ج 2، ص 108.
[76]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 553.
[77]. بحار الانوار، ج 71، ص 168.
[78]. آل عمران: 133.
[79]. شورى: 36.
[80]. مشکاة الانوار، به نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص 181.
[81]. تفسير نور الثقلين، ص 390.
[82]. معارف و معاريف، ج 5، ص 2182.
[83]. همان.
[84]. بحار الانوار، ج 71، ص 149.
[85]. زهر الربيع، ص 89، نقل از 25 اصل، ص 13 و 14.
[86]. معارف و معاريف، ج 2، ص 657.
[87]. المصدر، ص 40.
[88]. اصول کافى، ج 2، ص 171 و 172.
[89]. ارشاد مفيد، ص 375، نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص 170.
[90]. وسائل، ج 8، ص 553.
[91]. نهج البلاغه، فيض حکميت 411، ص 1283.
[92]. نهج البلاغه، فيض حکمت 205، ص 1183.
[93]. فرقان: 63.
[94]. جامع السعاده، ص 443.
[95]. نهج البلاغه فيض، صفحه 1150، حکمت 129.
[96]. سيره پيشوايان، ص 456.
[97]. معارف و معاريف، ص 2405.
[98]. تحف العقول، ص 273.
[99]. بحار الانوار، ج 72، ص 65.
[100]. بحار الانوار، ج 72، ص 583.
[101]. معارف و معاريف، ج 1، ص 263.
[102]. نهج البلاغه، حکمت 374.
[103]. وسائل، ج 8، ص 513، بحار الانوار، ج 70، ص 303.
[104]. صف: 2.
[105]. قاموس اللغه، مفردات راغب.
[106]. بحار الانوار، ج 71، ص 270.
[107]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 339.
[108]. غرر الحکم: 1339.
[109]. بحار الانوار، ج 71، ص 336.
[110]. مشکوة الانوار 234 235.
[111]. حلية المتقين، ص 379، وسائل الشيعة، ج 8، ص 408، حديث 8.
[112]..حلية المتقين ص 379.
[113]. حجرات: 12.
[114]. تفسير صافى، جلد 2، ص 593.
[115]. بحار الانوار، به نقل از معارف و معاريف.
[116]. بحار الانوار، ج 71، ص 301.
[117]. حجرات: 12.
[118]. بحار الانوار، ج 75، ص 196.
[119]. معارف و معاريف، ص 1905، بحار الانوار، ج 75 و 10.
[120]. سيره نبوى ج 1، ص 214.
[121]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 331.
[122]. ميزان الحکمة، ج 2، ص 4621، ح 7077.
[123]. بحار الانوار، ج 72، ص 44.
[124]. بحار الانوار، ج 72، ص 149.
[125]. کافى، ج 4، ص 458.
[126]. نهج البلاغه، خطبه 127.
[127]. کنز العمال، نقل از معارف و معاريف، ص 148.
[128]. انفال: 46.
[129]. حجرات: 12.
[130]. محجة البيضاء، ج 5، ص 255.
[131]. ميزان الحکمه، ج 7، ص 352، ح 15233.
[132]. معارف و معاريف، ج 1، ص 331.
[133]. سفينة البحار، ج 1، ص 111.
[134]. اصول کافى، ج 2، ص 269، بحار، ج 2، ص 198.
[135]. کافى، ج 3، ص 196.
[136]. بحار الانوار، ج 71، ص 186.
[137]. انعام: 52.
[138]. کهف: 28.
[139]. نهج البلاغه، کتاب 53.
[140]. بحار الانوار، ج 71، ص 188.
[141]. مطففين: 4 و5.
[142]. ص:46.
[143]. ميزان الحکمه، ج 5، ص 302، ح 10249.
[144]. نساء: 144.
[145]. مائده: 51.
[146]. ممتحنه: 1.
[147]. مائده، 57.
[148]. ممتحنه: 13.
[149]. کهف: 28.
[150]. تفسير صافى، ج 1، ص 523، در تفسير آيه 68، سوره انعام.
[151]. کافى، ج 4، ص 456.
[152]. تحف العقول، ص 303.
[153]. معارف و معاريف، ص 2095.
[154]. نهج البلاغه فيض، ص 1228، حکمت 285.
[155]. تحف العقول، ص 203، کافى، ج 4، ص 453.
[156]. حلية المتقين، ص 421.
[157]. تحف العقول، ص 203.
[158]. حلية المتقين، ص 421.
[159]. کافى، ج 4، ص 455.
[160]. کافى، ج 4، ص 455، آيات مورد نظر امام عبارتند از: محمد 22 و 23، رعد 25، بقره 27.
[161]. حليةالمتقين، ص 421.
[162]. نهج البلاغة، ص 86.
[163]. بحار الانوار، ج 71، ص 190.
[164]. حلية المتقين، ص 422.
[165]. تحف العقول، ص 332.
[166]. بحار الانوار، ج 71، ص 191.
[167]. خصال، باب الثلاثة ص 98.
[168]. فرقان: 28.
[169]. نساء: 140.
[170]. تفسير صافى، ج 1، ص 523، ذيل آيه 68، سوره انعام.
[171]. وسايل الشيعه، ج 8، ص 607.
[172]. حلية المتقين، ص 423.
[173]. بحار الانوار، ج 71، ص 188.
[174]. بحار الانوار، ج 75، ص 43.
[175]. معارف و معاريف، ص 1207.
[176]. همان، ص 1987.
[177]. همان، ص 1207.
[178]. کافى، ج 4، ص 481.
[179]. حلية المتقين، ص 415.
[180]. کافى، ج 4، ص 481.
[181]. مجادله: 11.
[182]. بحار الانوار، ج 72، ص 418.
[183]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 560.
[184]. غرر الحکم: 149.
[185] بحار الانوار، ج‌ 75، ص‌ 451.
[186] کنز العمال، ج‌ 9، ص‌ 110؛ ميزان‌ الحکمه، ج‌ 7، ص‌ 3277.
[187] نهج‌ البلاغه، نامه‌ 45.
[188] نهج‌ البلاغه، خطبه‌ 209.
[189] همان، خطبه‌ 142.
----------------------------------------------------------------------------

 

 

 


چاپ  

دیدگاه‌ها   

#1 زهرا 1393-07-23 18:09
مطالبتون نسبت به بقیه مطالب خوب بود، ولی عکس نداشت. ;-) :P :roll:

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید