انسان موجودى است اجتماعى و ناگزير از معاشرت؛ و معاشرت اسلامى، اصولى دارد که در زير مىآيد
اصول و کليات معاشرت اسلامى
از نظر اسلام، معاشرت داراى اصول و ضوابطى است و فرد مسلمان بايد در معاشرتهاى خود، کلياتى را مراعات نمايد؛ ما در ذيل به بيان چند اصل از اصول معاشرت خواهيم پرداخت.
حب و بغضها براى رضاى خدا باشد
عالىترين مرتبه ايمان، چنانچه امام صادق (ع) مىفرمايد، در اين جمله نهفته است: هر کس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا عطا نمايد از کسانى است که ايمانش کامل گشته است.[1]
و امام باقر (ع) مىفرمايد: دوست داشتن مؤمنى، مؤمن ديگر را، براى خدا، از بالاترين درجات ايمان است.[2]
اگر چه در قسمت بعد اشاره خواهد شد که يکى ديگر از اصول معاشرت اسلامى انتخاب صحيح معاشر است، ولى اين ملاک که حب و بغضها براى رضاى خدا باشد عالىترين ملاک انتخاب معاشر و همدم است، اگر چنين باشد و اين شرط مراعات گردد آنوقت انسان آنچه را دوست مىدارد که محبوب خدا است؛ يعنى، مؤمن را، عادل را، متقى را، و ايمان و پاکيزگى را و...از چيزى بيزار است که مورد دشمنى خدا است؛ يعنى عاصى و گنهکار را، ظالم و ظلم را، متکبر و تکبر را...و اين يعنى سلامت معاشرت.امام باقر (ع) تمام دين را همين معنا و اصل معرفى مىنمايند: اى اباذر، آيا دين بجز حب و بغض چيز ديگر هم هست. [3]
دقت در انتخاب دوست و معاشر
معاشرت، بازار تبادل اخلاق است، بسيارى از محاسن و رذائل اخلاقى از همين معاشرات معمولى انتقال و تسرى مىيابد.
اگر از انسانهاى موفق بپرسيد که عامل موفقيت شما چه بود؟ بىدرنگ يکى از عوامل مهم موفقيت خود را رفاقت با دوستان خوب اعلام مىدارند، و بر عکس اگر از انسانهاى شکست خورده در زندگى بپرسيد: چگونه به اين ناکامىها مبتلا گشتيد؟ خواهند گفت: دوست ناباب.
معاشرت با دوستان بد، انسان را از مسير تکامل باز مىدارد. به همين دليل مسلمان، بايد دوستان خود را با صلاحديد دين خود انتخاب نمايد، يعنى در خصوص اينکه با چه کسانى معاشرت نمايد و با چه کسانى معاشرت ننمايد، بايد نظر اسلام را سؤال نمايد.
اعتدال و ميانه روى در معاشرت
ميانه روى بهترين و پسنديدهترين شيوهاى است که در شئون زندگى مراعات آن مفيد و شايسته است. آن کلام معروف بيان خوبى است که خير الامور اوسطها، بهترين کارها اعتدال در اعمال است. [4]
و شايد صراط مستقيم که در نماز مطلوب ما است همين اعتدال و ميانهروى در اعمال و خلقيات باشد.
يکى از اصول معاشرت نيز ميانهروى است، که مؤمن به آن مکلف شده است.
به فرمايش امام على(ع): شيوه زندگى مؤمن بر اساس ميانه روى و اعتدال است. [5]
در معاشرت نيز افراط و تفريط هر دو مذموم و ناپسند است، هم معاشرت زياد و هم قطع ارتباط با مردم، هر دو ناپسند است. علاوه اينکه در ابراز دوستى و دشمنى نيز بايد ميانهرو بود، امام على(ع) مىفرمايد: دوستى نبايد در حدى باشد که مايه مشقت گردد. [6]
امام صادق (ع) مىفرمايد: به هنگام دوستى همه اسرارت را مگو (زياده روى مکن) چون ممکن است دوستى شما از بين برود و تبديل به دشمنى شود. [7] امام على (ع) مىفرمايد: دوست خود را دوستدار باندازهاى که در آن تجاوز نباشد. [8]
امتحان همنشين
اعتماد به ظاهر افراد، کار مذمومى است. البته سوءظن به افراد، هم ناپسند است. لذا انسان مىبايست کسى را که مىخواهد با او پيمان دوستى و رفاقت داشته باشد، آزمايش نمايد. امام على(ع) اعتماد قبل از آزمايش را چنين توصيف مىکند: اعتماد به هر کس قبل از آزمايش، از ناتوانى است. و نيز مىفرمايد: قبل از امتحان به کسى اطمينان نکن. [9]
و امام صادق(ع) در بيان شيوه امتحان مردم مىفرمايد: به روزه و نماز مردم گول نخوريد زيرا چه بسا انسان به نماز و روزه شيفته شود تا آنجا که اگر ترک کند به هراس افتد، ولى آنها را به راستگوئى و امانتدارى بيازمائيد. [10]
معاشرت به تناسب افراد
زندگى در جامعههاى بشرى، اخلاقى انعطاف پذير را مىطلبد. در جامعه افراد مختلفى با روحيات مختلف زندگى مىکنند؛ جماعتى زود رنجند، جماعت ديگر سعه صدر دارند، عدهاى بذلهگو هستند و گروهى جدى و خشن؛ بعضى، از نرم خوئى انسان سوء استفاده نمىکنند و گروهى...
بديهى است با اين همه روحيات مختلف انسان نمىتواند با همه افراد با يک روحيه رفتار نمايد. بلکه با هر کس بايد طبق شناختى که از روحيه او دارد، معاشرت نمايد. امام على(ع) مىفرمايد: کسيکه متناسب با خلق و خوى مردم با آنها معاشرت و رفتار کند از شر آنها در امان ماند. [11]
رعايت حق معاشر
اين اصل از اصول مهم معاشرت است که رعايت آن، مايه استحکام پيوندهاى اجتماعى مىگردد.
بايد توجه داشت که اسلام دين وظايف متقابل است و اقشار جامعه نسبت به هم حقوقى دارند که ملزم به انجام آن مىباشند حقوق پدر بر فرزند و فرزند بر پدر، حق همسايه، حقوق همکار و دوست و همه اينها بطور متقابلند.
يکى از اساسىترين اصول اسلام همين مقررات و رعايت آنها است. حق الناس از اهميت فراوانى در اسلام برخوردار است و حتى از حق الله بالاتر است. چنانچه امام على(ع) مىفرمايد: خداوند حقوق بندگانش را بر حقوق خودش مقدم داشته است. [12]
بعنوان نمونه در حق همسايه پيامبر اکرم (ص) مىفرمايد:...کسى که همسايه خود را مورد اذيت و آزار قرار دهد بوى بهشت بر او حرام است و جايگاه او جهنم است؛ و بد جايگاهى است. و نيز فرمود: کسى که حق همسايه را ضايع کند از ما نيست و دائما جبرئيل در حق همسايه وصيت مىکرد تا اينکه من گمان کردم که او ارث مىبرد. [13]
و درباره حق همسر اسحاقبن عمار از امام صادق(ع) سؤال مىکند: حق زن چيست که اگر مرد آنرا انجام داد، نيکو مىشود؟ امام(ع) فرمود: همسرش را سير کرده به او لباس بپوشاند و اگر اشتباه و خطائى انجام داد او را ببخشد. [14]
و حق پسر بر پدر، اين است که اسم نيکوئى بر او بگذارد، او را قرآن بياموزد و در وقت بلوغ براى او همسرى برگزيند و... [15]
امام سجاد(ع) درباره حق معاشر مىفرمايد: اما حق معاشر بر تو اين است که او را نفريبى و با او دغل نکنى و به او دروغ نگوئى و غافلش نساخته، و گولش نزنى. و براى او کارشکنى نکنى و...اگر به تو اعتماد کرد هر چه توانى براى او بکوش.
حضرت(ع) بعد از بيان پنجاه حق فردى و اجتماعى مىفرمايد: اين حقوق در گردن تو است، که در هيچ حال نمىتوانى از آنها جدا باشى و رعايت آنها بر تو لازم است. و از خدا در اين راه کمک بخواه.[16]
از نظر اسلام، معاشرت وقتى سالم است که همنشينان، به اقامه حقوق هم و اداى آنها قيام نمايند.
احترام و دوستى بر اساس مقدار ارزشها
يکى ديگر از اصول معاشرت در اسلام دوستى، رفاقت و احترام بر اساس مقدار ارزشها است. از نظر اسلام هر چه فرد به ارزشهاى اسلامى پايبندتر باشد احترام او واجبتر و مهمتر است. و فرد مسلمان ملزم شده است تا در معاشرت خود به کسانى که با آنها مراوده دارد، بر اساس ميزان تقيدشان به ارزشها، احترام بگذارد.
امام على (ع) مىفرمايد: ظلم کردن به نيکى اين است که آنرا در حق غير اهلش بکار ببرند. [17]
از نظر اسلام احترام به پدر، مادر، استاد و معلم، بدليل جايگاه ويژه آنها و ارزشى که دارند داراى اهميت فراوانى است و انسان مأمور به احترام آنها و خضوع در مقابل آنهاست.
امام عسکرى (ع) مىفرمايد: يک روز پدر و پسرى به حضور امام على (ع) رسيدند حضرت احترام شايانى از آنها کرد و براى آنها غذا آورد. پس از صرف غذا، قنبر غلام حضرت، طشت و آب و حوله آورد تا مهمانان دست خويش بشويند. على(ع) ابريق را گرفت و آب را به دست پدر ريخت. البته آن مرد هر چه مخالفت کرد حضرت نگذاشت. بعد حضرت ظرف را به دست پسرش محمد حنفيه داد و فرمود اگر اين پدر و پسر کنار هم نبودند و پسر تنها اينجا بود به دستهايش آب مىريختم تا بشويد ولى چون در کنار پدرش مىباشد خداوند دوست ندارد که بين آنها تفاوتى نگذارم. [18]
محبت و احترام متقابل
اساس معاشرت بين مسلمانان احترام و محبت متقابل است. يعنى هر دو موظف هستند به هم احترام گذاشته و با محبت با هم رفتار نمايند.
قرآن مجيد در سوره فتح، مؤمنين را چنين وصف مىکند:
اشداء على الکفار رحماء بينهم. [19] نسبت به کفار شديدند ولى بين خودشان با رأفت و رحمت رفتار مىکنند.
و در سوره بلد مىفرمايد:
و تواصوا بالمرحمه. [20] يکديگر را توصيه مىکنند به رأفت و رحمت و ملاطفت.
از نظر اسلام، اگر فردى متوقع باشد تا ديگران احترامش کنند ولى او نسبت به مردم چنين نباشد، توقع بىجا و اشتباهى است.
اينکه در سوره حجرات مىفرمايد:
انما المؤمنون اخوه. [21] يعنى مؤمنين برادرند، از بين همه نسبتها نسبت «اخوه» را ذکر فرموده است که حاکى از تساوى است. همانگونه که دو برادر نسبت به حقوق، با هم برادرند، مؤمنين هم با هم برابرند، و هر کس توقع محبت و احترام دارد، خود نيز بايد احترام کند و محبت نمايد.
آداب معاشرت اسلامى
معاشرت از نظر اسلام بايدها و نبايدهاى فراوانى دارد که ما تحت عنوان آداب معاشرت آنها را ذکر مىنمائيم.
1. حسن خلق با معاشرين
اسلام به حسن معاشرت و حسن خلق، اهميت بسيارى داده است. بالاترين مدحى که در قرآن ازپيامبر (ص) شده است. در رابطه با حسن خلق او است.
و انک لعلى خلق عظيم. [22]
و همانا تو بر اخلاق نيکو و بزرگ آراستهاى.
و در آيه ديگر همين حسن خلق پيامبر (ص) را عامل موفقيت وى ذکر مىنمايد:
و لو کنت فظا غليظ القلب لا انفضوا من حولک. [23]
و اگر سنگدل و خشن بودى، مردم از اطراف تو پراکنده مىشدند.
برخورد صحيح و اخلاق نيکو يکى از راههاى پيشرفت در اجتماع مىباشد. و مهمترين عنصرى است که مىتواند انسان را در ميان جامعه، صاحب موقعيت نمايد. پيغمبر اکرم(ص) در سفارش به پسران عبدالمطلب مىفرمايد: شما هرگز نمىتوانيد با اموالتان مردم را به دور خود جمع نمائيد، بنابر اين با چهرههاى باز و روى خوش با آنان برخورد نمائيد. [24]
در اهميت حسن خلق، روايات بسيارى آمده است. از جمله: امام باقر (ع) کاملترين مؤمن را از نظر ايمان، خوش خلقترين آنها مىداند: کاملترين مردم از نظر ايمان، خوش اخلاقترين آنهاست. [25]
و باز امام باقر(ع) مىفرمايد: تبسم الرجل فى وجه اخيه حسنه «خنده مرد به صورت برادرش حسنه است». [26]
همچنين پيامبر اکرم(ص) مىفرمايد: سنگينترين عملى که روز قيامت سنجيده مىشود حسن خلق است. [27]
بداخلاقى مايه آثار شومى نظير بىمهرى و اختلاف است، که دامنگير جامعه مىشوند و بسيارى نظير تنهائى، و طرد از اجتماع دامنگير فرد بدخو مىگردد.
از طرف ديگر عقوبات اخروى نظير فشار قبر، حبط عمل، گرفتارى، دوزخ و...از پى آمدهاى بد اخلاقى شمرده شدهاند. چنانچه پيامبر اکرم(ص) مىفرمايد: بدرفتارى عمل انسان را فاسد مىکند همانگونه که سرکه عسل را فاسد مىکند. [28]
در بحث حسن خلق ممکن است در محدوده مرز و يا به تعبيرى معنا و حدود آن سؤال شود که بهترين کمک براى شناخت آن پاسخى است که امام صادق(ع) در اين مورد فرمودهاند: (سه چيز از حسن خلق است) نرمى و محبت، کلام نيکو، خوش برخوردى با برادر دينى. [29]
2. احسان
احسان مفهوم گستردهاى دارد؛ که يکى نيکى کردن به غير است.
در گستره احسان، عناوينى چون انفاق، دستگيرى، همکارى و تعاون، کمک به مؤمن و...رخ نمائى مىکند.
احسان با همه گسترهاش از آداب معاشرت اسلامى است. بلکه از ضروريات جامعه اسلامى بشمار مىرود. يکى از چهرههاى محبوب قرآن که مورد محبت خداوند است شخص احسان کننده است چنانچه مىفرمايد:
و الله يحب المحسنين
خداوند دوست مىدارد نيکوکاران را. [30]
و احسنوا ان الله يحب المحسنين
نيکى کنيد که خداوند نيکى کنندگان را دوست دارد. [31]
خداوند به مؤمنين دستور مىدهد تا به شکرانه احسان خدا با آنها، به يکديگر احسان نمايند:
و احسن کما احسن الله اليک
نيکى کن چنانکه خدا با تو نيکى کرد. [32]
مسلمان در مقابل احسان ديگران مکلف به تلافى است چنانچه پيامبر اکرم (ص) مىفرمايد: هر کس به شما احسان نمود آنرا تلافى کنيد و اگر نتوانستيد آنقدر براى او دعا کنيد که فکر کنيد تلافى به عمل آمده است. [33]
احسان وقتى ارزشى مضاعف پيدا مىکند که مسلمان بتواند در مقابل بدى ديگران، دست به تلافى نزده و به آنها تا جائيکه ممکن است احسان نمايد.اين مقام مرتبه بالائى از ايمان است و خداوند در قرآن کريم، بندگان خاص خود را چنين توصيف مىنمايد:
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما،
و وقتى نادانها با آنها هم کلامند (و مورد اهانت آنها) با آنها به خوبى سخن مىگويند. [34]
در سيره رسول خدا(ص) مىخوانيم:
پيامبر اسلام(ص) در مقابل بدى ديگران، بدى نمىکرد؛ بلکه گناه آنها را ناديده مىگرفت و از آنها مىگذشت. [35]
به نظر مىرسد پاسخ دادن بدىهاى ديگران به نيکى، بهترين راه مقابله است. چنانچه امام على(ع) مىفرمايد: برادرت را در برابر کار خلافى که انجام داده بوسيله نيکى سرزنش کن و شر او را از طريق انعام و احسان و بخشش دور ساز. [36]
3. افشاى سلام
اصطلاح «سلام عليکم» اصطلاحى است که مخصوص مسلمانان است و هر مسلمان با هر مليتى با همين لفظ به ديگران اعلام خضوع و دوستى مىنمايد.
سلام، بسيار مورد تأکيد اسلام بوده و مسلمانان را به پيشى جستن در آن ترغيب مىنمايد و همچنين توصيه مىکند تا اگر پاسخ دهنده هستند بهتر و زيباتر جواب گويند. چنانچه در قرآن کريم مىخوانيم:
و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها
يعنى: اگر به شما سلام و تحيتى گفته شد، شما هم تحيت و سلام گوئيد با لفظى بهتر يا حداقل مانند همان. [37]
امام على (ع) سلام را حق مؤمن مىداند و مىفرمايد:
حق مسلمان بر مسلمان 6 حق است.اول: هر گاه به او رسيد سلام کند. [38]
و امام صادق (ع) مىفرمايد: بخيلترين مردم کسى است که از سلام بخل ورزد. [39]
در سيره ائمه معصومين، و پيامبر اکرم مىبينيم که به همه حتى به بچههاى کوچک سلام مىدادند.
رسول اکرم در سلام کردن هميشه پيش قدم بودند و بدينوسيله اهميت آن را به مسلمان گوشزد مىنمودند.
افشاى سلام در معاشرت اسلامى مايه دوستى، پاک شدن سينهها از کينه، رفع کدورتها و تواضع،...مىباشد.
4. رازدارى و امانتدارى
يکى از اصول و آداب مهم معاشرت اسلامى، امانتدارى و رازدارى است. مسلمان در معاشرت خود با ديگران بايد به مفهوم عام، امانتدار باشد، يعنى آنچه از مردم به او سپرده شده برگرداند و اسرارى که از مردم مىداند، و بعنوان امانت نزد او بازگو شده است، حفظ نموده و افشا ننمايد.
امام على (ع) مىفرمايد: حضرت رسول اکرم ساعتى پيش از وفاتش سه بار بمن فرمود: اى اباالحسن امانت را ادا کن چه مال انسان نيک باشد چه انسان فاجر چه کم باشد و چه زياد حتى اگر آن امانت سوزن يا نخ باشد. [40]
در حديثى از پيامبر اکرم (ص) امانتدارى معيار نيکى معرفى شده است: هرگز بسيارى نماز و روزه و کثرت حج و نيکوکارى و زمزمه شبانه اشخاص را منگريد، بلکه راستى گفتار و امانتدارى آنها را معيار نيکى و بدى قرار دهيد. [41]
عبد اللهبن سنان گويد: بخدمت امام صادق (ع) رفتم در حالى که حضرت در مسجد نماز عصر خود را خوانده و رو به قبله نشسته بود. عرض کردم:
يابن رسول الله بعضى از مسئولين حکومتى اموالى را به رسم امانت مىسپارند و از کسانى هستند که خمس شما را نمىپردازند.آيا اين اموال را به آنها برگردانيم؟
حضرت سه بار فرمودند: بخداى قبله قسم، اگر ابن ملجم، قاتل پدرم امير المؤمنين (ع)، امانتى بمن بسپارد به وى باز مىگردانم. [42] بىشک امانتدارى، دايرهاى وسيع دارد که رازدارى را نيز در بر مىگيرد. فاش کردن سر ديگران از موارد آشکار خيانت در امانت است و در بسيارى از موارد مايه اشاعه فساد در جامعه مىگردد. و شايد علت عمده حرمت غيبت و تهمت، همين امر باشد.
در قرآن، عاقبت شومى براى اين افراد بيان شده است.
آنهائى که دوست دارند فساد در ميان مؤمنان شايع گردد، براى آنها در دنيا و در آخرت عذابى دردناک است. [43]
5. حفظ شخصيت
يکى از آداب معاشرت اين است که انسان در معاشرتهاى خود موجبات خفت و سبکى شخصيت خود را فراهم نکند. شوخىهاى بىمورد، معاشرتهاى غير متناسب، درخواستهاى مکرر و بار خود را به دوش ديگران انداختن مايه سبکى انسان مىگردد.
انسانى که ناراحتىها، نگرانىها و امراض،...خود را به ديگران مىگويد در حقيقت با تيشهاى تيز بر پيکر شخصيت خود مىکوبد. امام صادق (ع) مفضل را چنين توصيه مىکند:
اى مفضل، از بازگو کردن شرح حال خود براى مردم دورى کن، که اگر چنين کنى نزد مردم ذليل و خوار مىشوى. [44]
6. اصلاح بين يکديگر
در معاشرتهاى اجتماعى، اختلاف و کدورت بين افراد، امرى اجتناب ناپذير است. ولى باقى ماندن کدورت کارى ناپسند است، علاوه بر اينکه همان افرادى که با هم کدورت و کينه دارند، موظف هستند که رفاقت و دوستى دوباره را جايگزين کينه نمايند، ديگران نيز مکلفاند که به کدورت بين دو برادر مسلمان خود خاتمه بدهند.
در اهميت اين امر امام على (ع) مىفرمايد: من همه شيعيان و شما دو فرزندم را به ترس از خدا، نظم در امور و اصلاح بين خود سفارش مىنمايم زيرا که از جد شما رسول الله(ص) شنيدم که مىفرمود: اصلاح بين مردم از همه نمازها و روزهها بهتر است. [45]
مفضل مىگويد، که امام صادق (ع) به من فرمود: اگر ديدى بين دو شيعه ما نزاعى برخاسته، با استفاده از مال من آن را فيصله بده. [46]
7. وفاى به عهد و پيمان
وفاى به عهد از شاخههاى صداقت است، و مايه اعتماد مردم يک اجتماع به يکديگر محسوب مىگردد.
در اسلام وفاى به عهد، اهميت فراوانى دارد. و يکى از مواردى که در قيامت پيرامون آن از انسان سؤال مىشود عهد و پيمان است. چه اينکه خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد:
و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا
به عهد خود وفا کنيد که همانا از آن سؤال خواهد شد. [47]
خداوند وقتى از ويژگيهاى مؤمنان سخن مىگويد چنين مىفرمايد:
و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا
مؤمنين وقتى پيمان مىبندند، به عهد خود وفادار هستند. [48]
و در جاى ديگر مىفرمايد:
و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون
مؤمنان کسانى هستند که به امانات و عهد خود وفا مىکنند. [49]
امام صادق (ع) مىفرمايد: ترک سه چيز در اسلام، بر احدى جائز نيست؛...دوم: وفاى به عهد؛ چه به انسان خوب باشد چه بد. [50]
در سيره رسول خدا (ص) مىخوانيم: رسول خدا (ص) همراه مردى بود، آن مرد خواست به جائى برود، رسول خدا کنار سنگى توقف کرد و به او فرمود: من در همينجا هستم تا بيائى. آن مرد رفت و مدتى نيامد، نور خورشيد بالا آمد و بطور مستقيم بر پيامبر (ص) مىتابيد، اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا (ص) به سايه برويد. آن حضرت در پاسخ فرمودند: من با او عهد کردهام که همين جا بمانم (نه جاى ديگر). [51]
و همچنين عماربن ياسر گويد: من گوسفندانى چند از خانوادهام مىچرانيدم، حضرت محمد(ص) نيز گوسفند مىچرانيد. روزى به آن حضرت گفتم: چراگاهى در فلان کوه سراغ دارم که علف فراوانى دارد موافقى فردا گوسفندانمان را به آنجا ببريم؟ فرمود آرى، روز بعد وى زودتر از من به آنجا رفت چون من رفتم ديدم گوسفندان خود را به نزديکى آنجا برده است ولى نمىگذارد گوسفندان وارد علفزار شوند.
گفتم چرا به علفزار در نيايى؟ فرمود: بدين کسب که من و تو قرار بسته بوديم به اتفاق به آنجا رويم، روا ندانستم بى تو به آنجا بروم. [52]
8. رفق و مدارا
رفق و مدارا، بمعنى حلم، نرمى و ملايمت با مردم و تحمل و شکيبائى در برابر تند خويى ديگران،...از مهمترين آداب معاشرت اسلامى است.
انسان در جامعهاى زندگى مىکند که در آن افراد مختلفى وجود دارد.اگر انسان در برابر درشتى ديگران و کج خلقيهاى ايشان مدارا ننمايد، بايد يا دست از معاشرت بکشد و گوشه انزوا اختيار کند و يا اينکه با بيماريهاى عصبى و روانى دست و پنجه نرم کند.
نرمى، مايه هدايت و ارشاد جاهل است. و تأثير آن از پاسخ متقابل بسيار بهتر است.
خداوند وقتى موسى و هارون را مأمور مىکند تا به کاخ فرعون بروند؛ به آنها مىگويد:
اذهبا الى فرعون انه طغى، فقولا له قولا لينا لعله يتذکر او يخشى.
به سراغ فرعون برويد و با نرمى با او سخن بگوئيد شايد بترسد و يا هدايت شود. [53]
نکته مهم اينکه مىفرمايد تنبه و هدايت در صورت نرمى محتمل است. لذا با او به نرمى تکلم کنيد.
در موفقيت پيغمبر ما عوامل مختلفى نقش داشتند، ولى مهمترين عامل موفقيت پيامبر اکرم(ص) نرمخويى و مدارا کردن ايشان بود. چنانچه در قرآن مىخوانيم «پس با رحمت پروردگار براى آنان نرم گشتهاى و اگر سخت دل بودى از اطرافت پراکنده مىشدند. [54] چه بسيار انسانهايى که بواسطه همين صفت به آغوش اسلام و ائمه(ع) گرويدهاند. در سيره امام سجاد (ع) مىخوانيم: يکى از اقوام و خويشان امام به درب منزل آن حضرت آمده و با داد و فرياد و بنحوى که حاضرين نيز شنيدند، شروع به ناسزا نمود. امام(ع) مقابل آن مرد که در آتش سوزنده خشم قرار داشت، هيچ نگفت. وقتى آن مرد رفت، امام (ع) با ياران خود به درب منزل آن مرد رفته، و او را صدا زدند. مرد که گمان مىکرد حضرت براى انتقام آمده در حاليکه خود را براى جنگ و دعوى آماده کرده بود از منزل خارج شد در اين هنگام امام(ع) خطاب به مرد گفت: آنچه بمن نسبت دادى اگر در من هست از خدا مىخواهم مرا ببخشايد، و اگر در من نيست از خدا مىخواهم ترا ببخشايد. مرد که از برخورد امام جا خورده بود، پيشانى امام را بوسيد و با عذرخواهى به امام عرض کرد: آنچه من به شما نسبت دادم در شما نيست و من خودم به آن سخنان سزاوارم. [55]
در سيره امام سجاد (ع) مىخوانيم که زهرى مىگويد: با امام سجاد (ع) معاشرت داشتم بخدا قسم کسى را در آن زمان نديدم مگر اينکه در خفا با آن حضرت دشمن بوده ولى در حضور امام به او اظهار دوستى و مودت مىکرد. زيرا اشخاص به فضايل آن حضرت آگاه بودند از اين رو به آن حضرت حسد مىورزيدند ولى بدليل مدارا و مردم دارى آن حضرت و خوش برخوردى او با همگان آنچنان بود که همه او را دوست مىداشتند. [56]
درباره رفق و مدارا در روايات مىخوانيم:
پيامبر اکرم (ص) مىفرمايد: «ما جماعت پيامبران به مدارا کردن با مردم امر شدهايم همانگونه که به انجام فرائض مأمور شدهايم». [57]
و در روايتى ديگر از پيامبر اکرم (ص) آمده است: «عاقلترين مردم کسى است که با مردم بيشتر مدارا مىکند». [58] در يک تصوير سازى از رفق پيامبر اکرم (ص) مىفرمايد: «اگر رفق و مدارا خلقى از مخلوقات پروردگار بود که ديده مىشد، زيباترين مخلوقى بود که خداوند او را آفريده است». [59]
امام على(ع) در اين زمينه مىفرمايد: رفق کليد رستگارى است. [60]
امام باقر (ع) مىفرمايد: خوش رفتارى و مدارا با مردم يک سوم خرد است. [61]
9. ايثار و از خودگذشتگى
ايثار و از خود گذشتگى يکى از آداب معاشرت اسلامى است. به اين معنا که انسان تا جائى که مىتواند در رفع نيازهاى ديگران بکوشد. در قرآن اين صفت مقدس، از اوصاف مؤمنين شمرده شده است: و مردم را در آنچه دارند بر خود مقدم مىشمارند، اگر چه خود به آنها نياز دارند. [63]
در سيره امام على (ع) مىخوانيم:
على(ع) باغ خود را به 12 هزار درهم مىفروشد و همه پولها را بين فقرا و تهيدستان مدينه تقسيم کرده به منزل باز مىگردد.
طبيعى است که انتظار فرزندان و همسر پس از فروش باغ، آوردن غذا و ميوه به منزل است، چنانکه فاطمه (س) مى پرسد: پول باغ را چه کردى؟
امام پاسخ مىدهد: در راه خدا انفاق کردم. [64]
و باز در اين باره مىخوانيم که:
روزى فاطمه زهرا (س) به على(ع) گفت به نزد پدر رو و از او چيزى بستان تا غذاى امروزمان را فراهم کنى. على(ع) به نزد پيامبر(ص) رفته و دينارى از آن حضرت گرفت و بازار رفت تا بوسيله آن غذايى بخرد. در بين راه مقدادبن اسود را ديد از حالش پرسيد، معلوم شد که وى سخت در مضيقه است دينار را به وى داد و خود به مسجد رفت. چون شرمنده بود با دست تهى به خانه بازگردد. مدتى گذشت و پيامبر در جستجوى على به مسجد آمد و به او فرمود: کجا بودى؟ چرا براى خانه چيزى تهيه نکردى؟ امام (ع) عرض کرد: آخر مقداد را ديدم که سخت نيازمند است پس دينار را به وى دادم. پيامبر فرمود از اين ماجرا خبر دارم چون خداوند اين آيه را در شأن تو فرستاده است: «ديگران را بر خويش مقدم دارند گرچه خود در تنگنا باشند. (حشر: 9). [65]
10. تغافل و چشم پوشى
همانگونه که گذشت، انسان موجودى است اجتماعى و مىبايست در جامعه در کنار هم نوعان خود زندگى نمايد.
در اين معاشرتها، ممکن است انسانها به عيوبى از يکديگر پى برند. افشاى اين عيب و به رخ کشيدن آن، کار پسنديدهاى نيست؛ لذا از نظر اسلام چشم پوشى و تغافل يکى از آداب معاشرت اسلامى است.
امام باقر (ع) مىفرمايد: صلاح شأن مردم با هم زندگى کردن است، و با هم زندگى کردن پيمانهي پُرى است که دو سوم آن زيرکى و يک سوم آن چشم پوشى و خود را به فراموشى زدن است. [66]
11. صله رحم
از ديگر آداب معاشرت صله رحم است، يعنى سرکشى به خويشان و اقوام.اينکه در جامعه ماشينى امروز، عواطف انسانى بخشکد، و رفت و آمدهاى خانوادگى تحت الشعاع کارهاى روزانه قرار گيرد؛ عملى سخت مورد انتقاد است. در جامعه اسلامى صله رحم و سرکشى به خويشان عملى است پسنديده که مورد تأکيد اسلام واقع شده است.
وجود انسان را علاقهها و پيوندها در بر گرفتهاند، از يک طرف پيوند به خالق که اگر قطع شود مايه نابودى انسان است، و از طرفى پيوند با جامعه انسانى بطور عام و پدر و مادر و ساير بستگان بطور خاص. برقرارى اين پيوند، مصداق آيه «يصلون ما امر الله به ان يوصل» [67] است؛ که مىفرمايد: وصل مىکنند آنچه را که خداوند دستور داده تا وصل باشد و در مقابل قطع هر يک از پيوندها مصداقى است از آيه
«ويقطعون ما امر الله به ان يوصل.» [68]
و قطع مىکنند آنچه را که خدا دستور وصل داده.
که خداوند اين بيان را در توصيف انسانهاى فاسق آورده است.
اميرالمؤمنين على(ع) مىفرمايد: با خويشاوندان خود صله کنيد و لو به سلام باشد. [69]
12. همکارى و تعاون
روشن است که انسان بدليل اينکه موجودى است اجتماعى نياز دارد که بسيار از کارها را بشکل جمعى انجام دهد؛ رسيدگى به مسجد، وضعيت مدرسه و کيفيت فضاى آموزشى، خيابان، آپارتمان و شهر...مسائلى است که همکارى همگان را طلب مىکند. همکارى تا جائى که جنبه سازندگى و خير دارد مورد تأکيد اسلام است.چنانکه قرآن مجيد مىفرمايد:
تعاونوا على البر و التقوى
يکديگر را در خير و تقوى يارى نمائيد.
و لا تعاونوا على الاثم و العدوان
و در گناه و ستم همديگر را کمک ننمائيد. [70]
کمک براى ازدواج يک جوان، کمک براى اداى قرض مؤمن، حضور فعال در انجمن اولياء و مربيان، يارى رساندن به يک جوان بيکار و دادن سرمايه به وى از مصاديق بارز تعاون بر نيکى است که از آداب يک معاشرت اسلامى بشمار مىآيد.
امام على (ع) مىفرمايد: از واجبترين حقوق خداوند متعال بر بندگانش نصيحت به اندازه توان و همکارى بر اقامه حق است. [71]
13. نصيحت و خير خواهى مردم
در جامعه اسلامى، مسلمان هرگز به ضرر، مصيبت و گرفتارى ديگران راضى نيست و براى مردم همان اندازه طالب خير است که براى خودش خير و خوبى مطالبه مىکند.
منفعت طلبى در ذات انسان وجود دارد. ولى اين منفعت طلبى نبايد باعث تضييع حقوق ديگران گردد و بقولى انسان بخواهد فقط به هدفش برسد و لو به ضرر ديگران. امام صادق (ع) مىفرمايد: براى مردم چيزى را دوست بداريد که براى خود دوست مىداريد. [72]
پيامبر اکرم (ص) مىفرمايد: آنچه دوست دارى مردم با تو کنند، با مردم همان کن و آنچه را خوش ندارى مردم درباره تو کنند، درباره آنها وامدار. [73]
در حديث آمده است که خدا به حضرت آدم (ع) وحى کرد، تمام سخن را در چهار کلمه براى تو جمع مىکنيم:...و آنچه ميان تو و مردم است اين است که آنچه براى خود مىپسندى براى مردم بپسندى و آنچه را براى خود نمىخواهى براى آنها نخواهى. [74]
14. عفو و گذشت
گذشت و عفو در وقتى که انسان مىتواند انتقام بگيرد، عملى بسيار پسنديده و نشان مردانگى است.
چنانکه پيامبر اکرم(ص) مىفرمايد: بر شما باد گذشت و بخشش؛ زيرا گذشت جز عزت چيزى بر شما نيافزايد. [75] و امام سجاد (ع) به فرزند خود مىفرمايد: اگر مردى از طرف راستت به تو بد گفت پس از طرف چپ تو عذرخواهى کرد، پس عذر او را بپذير. [76]
اگر انسان توجه داشته باشد که هر آينه ممکن است خودش محتاج بخشش ديگران باشد، آن وقت به ارزش عفو و گذشت پى مىبرد.
انتقام اگر چه حق فرد مورد ستم است، ولى هميشه عملى پسنديده نيست و در مواردى مىتواند باعث از هم گسيختگى جامعه گردد.
از آن موارد مىتوان عفو و گذشت در مسائل خانوادگى را متذکر شد که در اين موارد عفو و بخشش بسيار پسنديدهتر است، از انتقامى که مايه تخريب محيط خانواده است.
15. کظم غيظ
غضب و خشم از ذاتيات يک انسان است و خداوند آنرا در وجود انسان قرار داده است. کما اينکه مودت و رحم و محبت را در وجود او قرار داده.
از وصيتهاى امام على(ع) به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) اين است که: خشم خود را فرو ببر بخاطر اينکه من جرعهاى شيرينتر از فرو بردن خشم نديدم. [77]
غضب سرچشمه بسيارى از گناهان است، و خطرناکترين حالات روحى انسان در حال غضب از او بروز مىنمايد، قاتلى که در حالت غضب کسى را کشته است، اگر اسير جنون نمىگشت و غيظ خود را فرو برده بود، مرتکب چنين خطائى نمىشد.
خداوند متعال در مقام تمجيد و توصيف متقين مىفرمايد:
و الکاظمين الغيظ و العافين عن الناس، و الله يحب المحسنين.
متقين، کسانى هستند که خشم خود را فرو مىبرند و مردم را مىبخشايند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد. [78] و در توصيف مؤمنين مىفرمايد:
و اذا ما غضبوا هم يغفرون
و وقتى غضبناک مىشوند، مىبخشايند [79]
در سيره امام صادق (ع) مىخوانيم: يکى از بستگان امام صادق(ع) به خاطر موضوعى در غياب ايشان نزد مردم، از آن بزرگوار بدگوئى مىکرد. امام صادق(ع) توسط شخصى از بدگوئى او باخبر شد.
امام همين که اين خبر را شنيد بى آنکه عکسالعمل شديدى نشان دهد، با کمال نرمش و آرامش برخاست. وضو گرفت و مشغول نماز شد. يکى از حاضران بنام حماد مىگويد:
من گمان کردم که آن حضرت مىخواهد نفرينش کند ولى ديدم آن بزرگوار بعد از نمازش چنين دعا کرد:
خدايا من حقم را به او بخشودم تو از من بزرگوارتر و سخىتر هستى او را به من ببخشاى و کيفرش مکن. [80] و حضرت صادق (ع) مىفرمايد: آنکس که خشم خود را فرو برد در حاليکه مىتواند آنرا اعمال کند خداوند قلب او را در قيامت، از رضايت خود پر مىکند. [81]
16. مهماننوازى
از آداب ارزشمند معاشرت اسلامى، مهمان نوازى است. نقل است که ابراهيم خليل الرحمان آنقدر به مهمان نوازى علاقمند بوده که اگر مهمانى بر او وارد نمىشد خود به جستجوى مهمان بر مىآمد. [82]
و نيز از امام على(ع) نقل است که او را نگران يافتند چون سبب را پرسيدند فرمود هفت روز است که مهمانى بر ما وارد نشده است. [83]
در فرهنگ اسلامى، مهمان حبيب خدا است، احترام به او مورد تأکيد اسلام است؛ و يک ارزش محسوب مىگردد.
امام صادق (ع) مىفرمايد: اسرائى را نزد پيامبر اکرم (ص) آوردند.
يکى از آنها را جلو آوردند که مجازات کنند. پس جبرئيل عرض کرد: يا محمد پروردگارت سلام رسانيده، مىفرمايد: به درستى که اسير تو اطعام و مهماننوازى مىکند و بر سختيها صبر و تحمل دارد.
سپس پيامبر اکرم (ص) به اسير فرمود که جبرئيل من را از اوصاف تو خبر داد، من ترا آزاد کردم.
سپس آن اسير به حضرت عرض کرد، که آيا خدا، اين اوصاف را دوست دارد. حضرت فرمودند: آرى، سپس آن اسير عرض کرد:
قسم به کسى که ترا به حق مبعوث کرد هرگز کسى را از مالم رد نکنم و مسلمان شد. [84]
رفع حاجت مؤمنين و همدردى با مردم از آداب معاشرت اسلامى، رفع حاجت، و کمک به سايرين است.اين خصلت مورد ستايش اسلام، و از خصوصيات مؤمنان است. در سيره رسول الله مىخوانيم:
دختر حاتم اسير اسلام بود، به پيامبر عرض کرد: اگر صلاح مىدانى مرا آزاد کن و از سرزنش قبيلههاى عرب دور ساز. همانا پدرم بردگان را آزاد مىساخت، و در حوادث تلخ روزگار به مردم کمک مىکرد. حضرت به دختر حاتم فرمود اين از اوصاف مؤمنين است. سپس به مسئولين امر فرمود که: به پاس احترام به ارزشهاى اخلاقى پدرش او را آزاد کنند. [85]
فرد مسلمان در جامعه اسلامى مکلف است تا جائى که مىتواند در صدد رفع حوائج مؤمنين باشد. و اگر نتوانست حاجت وى را بر طرف کند، تا حد امکان با او همدردى نمايد و خود را شريک در غم و رنج وى نشان دهد.
امام صادق (ع) در اين زمينه مىفرمايد: هر کس در صدد رفع حاجت برادر مؤمنش باشد، خداوند در صدد رفع حاجت اوست تا مادامى که او در صدد رفع حاجت برادر خويش است. [86]
آن حضرت مىفرمايند: هر کس همراه برادر خويش برود، خواه کارش را انجام دهد خواه انجام ندهد، همچون کسى است که يک عمر خداى را پرستيده باشد. مردى پرسيد: در پى حاجت برادر خود با وى برود و طواف را قطع کند، امام فرمود: آرى. [87]
برترى رفع حاجت مؤمن، بر طواف کعبه را در سيره عملى آن حضرت(ع) از زبان ابانبن تغلب مىتوان فهميد.
ابان گويد: همراه امام صادق (ع) مشغول طواف کعبه بودم در گرماگرم طواف يکى از شيعيان با اشاره از من خواست تا همراه او براى برآوردن حاجت او بروم ولى من دوست نداشتم طوافم را قطع کنم، و امام را رها کنم...حضرت فهميد و به من فرمود: همراه او برو. گفتم آيا طوافم را بشکنم؟ فرمود: آرى. [88]
در سيره امام سجاد (ع) مىخوانيم: زيدبن اسامه يکى از مسلمانان عصر امام سجاد (ع) بود، امام شنيد که او بيمار شده و بسترى است، به عيادت او رفت؛ ديد گريه مىکند فرمود: چرا گريه مىکنى؟
زيد گفت: مبلغ پانزده هزار دينار قرض دارم و گريهام براى اين مبلغ کلان بدهکارى است که بر گردنم هست و چيزى از مال دنيا بجا نگذاشتهام تا به اندازه اين مبلغ باشد.
امام سجاد (ع) به او فرمود: گريه نکن آن قرض تو بر من، و تو از آن برى هستى.
آنگاه امام همه قرضهاى او را ادا کرد. [89]
17. عذر پذيرى
انسان در جامعه انسانى زندگى مىکند چه بسا کسانى که به انسان بدى کنند و بعد پشيمان گشته و عذرخواهى نمايند، يکى از آداب معاشرت اسلامى، عذرپذيرى است چنانکه وقتى از انسان معذرت خواسته شد، سخت نگيرد و بپذيرد.
امام سجاد(ع) در نصيحت فرزند خود مىفرمايد: اگر مردى از سمت راست تو به تو بد کرد سپس از طرف چپ تو از تو عذر خواست، پس عذر او را بپذير. [90]
18. تواضع و فروتنى
تواضع از آداب پسنديده اجتماعى است و در اسلام تأکيدات فراوانى بر آن شده است.شخص متواضع، مورد احترام مردم است. ولى متکبر در تنهائى موحش خود، گرفتار است و در ميان مردم جائى ندارد.
اگر انسان توجه داشته باشد، او هم بندهاى است از بندگان خدا با همه خصائص و خصوصيات بندگى؛ يعنى ناتوان است، در معرض بيمارى است و اجل در پى او است...آنگاه مشى آميخته با تواضع اختيار مىنمايد:
امام على (ع) در اين زمينه مىفرمايد:
ذليل و بيچاره فرزند آدم، اجلش پنهان است، بيماريهايش پوشيده، عملش نگهدارى مىشود پشه او را دردناک مىسازد، آب در گلو بگيرد، او را مىکشد، عرق او را بدبو مىکند. [91]
آيا انسانى با اين همه ضعف، سزاوار است گردنکشى نمايد. در اهميت و نقش تواضع در معاشرت مىفرمايد:
هر کس درختش نرم باشد، (يعنى متواضع باشد) شاخههاى او (دوستانش) فراوان است. [92] خداوند بندگان خود را با تواضع توصيف مىکند.
عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا. [93]
بندگان خدا کسانى هستند که در روى زمين به آرامى راه مىروند.
اگر چه تواضع صفت پسنديدهاى است ولى در مقابل متکبرين که تواضع ديگران را در مقابل خود وظيفه آنها مىدانند، پسنديده نيست. چنانچه پيامبر اکرم(ص) مىفرمايد: هر گاه افراد متواضع از امت مرا ديديد، در برابر آنها تواضع کنيد، هر گاه افراد متکبر را ديديد در برابر آنها تکبر نمائيد. [94]
19. دفاع از حقوق مؤمنين
دوستى انسان با ديگران ايجاب مىکند، که از حقوق معاشرين خود دفاع نمايد. و اين از اولين آداب دوستى است. امام على (ع) مىفرمايد: دوست در حقيقت دوست نيست مگر اينکه رعايت نمايد دوست خود را در سه وقت؛ در رنج و گرفتارى او، در نبودن او، در وفات او. [95]
در سفرى که امام کاظم (ع) به عراق نمود، علىبن يقطين از وضع خود به امام شکوه کرد و گفت: آيا وضع و حال مرا مىبينى که در چه دستگاهى قرار گرفته، با چه مردمى سر و کار دارم. امام فرمود: خداوند، در ميان ستمگران مردانى دارد محبوب، که بوسيله آنان از بندگان خوب خود حمايت مىکند و تو از آن مردان محبوب خدائى. [96]
يکى از جاهائى که مىبايست از حق مؤمنان دفاع کرد، پشت سر آنهاست؛ يعنى وقتى که مؤمن غايب است، از حق او دفاع کرد، و شأن او را حفظ نمود:
پيامبر اکرم (ص) مىفرمايد: کسى که در حضورش مسلمانى را غيبت نمايند و او بتواند دفاع کند، و نکند؛ خداوند او را در دنيا وآخرت به ذلت کشاند. [97]
20. تذکر و امر به معروف
امر به معروف و نهى از منکر از آداب مهم معاشرت اسلامى است.
تذکر و نصيحت از عوامل مهم رسيدن به کمال است. و مايه پيرايش جامعه از زشتىها و احياى سنن و آداب نيکو مىباشد.
از نظر اسلام، يکى از معيارهاى انتخاب دوست، اين است که داراى وصف تذکر باشد. يعنى دوست خوب، دوستى است که خوبيها را به انسان متذکر شود و عيوب انسان را به او گوشزد نمايد.
امام صادق (ع) مىفرمايد: بهترين دوستم کسى است که عيوبم را به من هديه دهد. [98]
و اگر کسى چنين نکند در حقيقت به دوست خود خيانت کرده است.
امام صادق (ع): کسى که برادرش را در حين کار زشتى ببيند ولى او را منع نکند، پس به او خيانت کرده است. [99]
و باز آنحضرت در مقام تهديد مىفرمايد: کسى که برادر مؤمنش را در انجام حاجت ناپسندى يارى کند و او را از آن کار باز ندارد، مانند کسى است که به خدا و رسولش خيانت کرده است و خداوند خصم و دشمن اوست. [100]
حارثبن مغيره گويد: در کوچههاى مدينه به امام صادق (ع) رسيدم. حضرت چون مرا ديد فرمود: اى حارث اين را بدان که داناهايتان مسئول نادانهايتان خواهند بود. اين بفرمود و ديگر توقفى ننمود و برفت. در اولين وقت مناسب به خانهاش شتافتم پس از کسب اجازه به خدمتش رفتم و عرض کردم: اين فرموده شما مرا منقلب کرد. ممکن است در اين باره بيشتر توضيح دهيد.
فرمود: چه چيزى شما را مانع است که چون بشنويد يکى از خودتان (جماعت شيعه) مرتکب اعمالى شده که مايه اذيت و آزار و موجب ننگ ماست. به نزد وى رفته و او را متذکر نموده و نصيحتش کنيد و با سخن نرم و حکيمانه او را از کارش باز داريد؟ عرض کردم آخر آنها از ما نمىشنوند. فرمود پس وظيفه داريد از آنها جدا شده و با آنان همنشينى نکنيد؟. [101] در اهميت اين ادب از آداب معاشرت مىبايد گفت که امر به معروف در شريعت اسلام جايگاه ويژهاى دارد؛ تا آنجا که امير المؤمنين على(ع) در مقايسهاى بين امر به معروف و اعمال نيک ديگر، آنرا مثل دريا و ساير اعمال را مثل آب دهان مىشمرد.
همه اعمال حتى جهاد، در مقابل امر بمعروف مثل آب دهان است در مقابل دريا. [102] امر به معروف، اگر جنبه عملى پيدا کند تأثيرى بمراتب بيشتر از زبان دارد.
امر به معروف با عمل، اثرش بيشتر است از تذکرى که فقط با زبان باشد.
ابن ابى يعقوب گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: شما (شيعيان) با رفتار و کردارتان مردم را به مذهبتان دعوت کنيد، نه با زبانتان، تا کوشش در عبادت و پرهيز از گناه و صداقت و راستگوئى را در رفتار شما مشاهده کنند، (و بدين روش مىتوانيد مردم را به سوى دين بکشانيد). [103]
اينکه انسان ديگران را به معروف امر کند و خود انجام دهنده آن نباشد، تأثيرى نخواهد داشت و به باران بر سنگ تشبيه شده است.
خداوند در مقام اعتراض به چنين افرادى مىفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون.
اى کسانى که ايمان آوردهايد چرا به آنچه مىگوئيد عمل نمىکنيد. [104]
اگر چه نماز ستون دين و سيماى مکتب است ولى مىبايست گفت که همه اعمال حتى نماز، قوامشان در جامعه بسته به اجراى اين فرضيه الهى است. با انجام امر به معروف و نهى از منکر جامعه اسلامى شکل اسلامى به خود مىگيرد. و احکام اسلامى در جامعه پياده مىشوند.
21. حيا
حيا مترادف عفت و بعضاً صفتى است نفسانى که شهوت را کنترل مىنمايد و يا اينکه حالتى است درانسان که او را از انجام کارهاى غير جائز، باز مىدارد. [105]
حيا نيرويى است که تمام اعمال انسان را کنترل مىنمايد تا هر چه را نفسش اراده کرد انجام ندهد.
پرهيز از تعبيرات زشت و زننده (حياء در گفتار) پرهيز از پوشيدن لباس نامناسب و دورى از شوخىهاى رکيک...از مصاديق حياء در معاشرات اسلامى مىباشند.
امام على(ع) برترين اعمال را عفت مىداند، بالاترين عبادات عفت و پاکدامنى است. [106]
امام کاظم(ع) مىفرمايد: خداوند بهشت را بر فاحش و زشتگو و کمشرمى که از آنچه مىگويد يا در مورد او گفته مىشود حيا نمىکند، حرام کرده است. [107]
اگر چه بسيارى از مواقع حيا را، مرادف با خجالت، معرفى مىکنند، ولى اين تلقى از حيا مردود است، چون خجالت و خجل بودن از نظر اسلام پسنديده نيست.
آنچه از روايات منابع اسلامى بدست مىآيد، حيا نيرويى است که انسان را از دست زدن به اعمال زشت باز مىدارد، و مانع از آن مىشود که هر چه به فکرش آمد بر زبانش جارى نمايد. کما اينکه امام على(ع) مىفرمايد: حياء انسان را از کار زشت باز مىدارد. [108]
اگر چه حيا براى همه پسنديده است ولى براى بانوان پسنديدهتر است چنانچه امام صادق (ع) مىفرمايد: حيا ده جزء است 9 جزء در زنان و يک جزء در مردان. [109]
در جايگاه حيا همين بس که از نظر اسلام هر کس پرده حياى خود را بدرد، آبرو و شخصيتى ندارد، و لذا اسلام غيبت چنين افرادى را جائز شمرده است؛ چه اينکه پيامبر اکرم(ص) مىفرمايد: هر کس پرده حيا را دريد غيبتش جائز است. [110]
اگر چه هنوز عنوانهايى براى آداب معاشرت مىتوان يافت ولى به همين مقدار کفايت مىنمائيم.
آنچه در معاشرت بايد ترک شود
در ذيل به آفات معاشرت اسلامى خواهيم پرداخت.
يعنى آنچه از نظر اسلام در معاشرت مردود شمرده شده و بايد ترک شوند.
1. سخنچينى
سخنچينى و نمامى، عملى بسيار زشت و ناپسند است که آثار بسيار سوئى بر اجتماع مىگذارد، مثل تفرقه، کينه و کدورت و...از نظر اسلام سخنچينى در معاشرت، عملى مردود است و فرد مسلمان بايد از اين عمل پرهيز نمايد.
پيامبر اکرم(ص) به اصحابش فرمود: مىخواهيد شما را خبر دهم از بدترين مردم؟ گفتند: آرى يا رسول الله. حضرت فرمود:
بدترين مردم کسى است که در ميان مردم به سخن چينى راه مىروند و در ميان دوستان جدائى مىاندازند و از براى بىعيبان عيب مىجويند. [111]
و امام باقر(ع) فرمود: بهشت بر سخن چينان حرام است. [112]
سعدى، در اين بيت سخنچين را تشبيهى بسزا نموده است:
ميان دو کس جنگ چون آتش است سخنچين بدبخت، هيزمکش است
2. تجسس و عيبجوئى
يکى از صفات رذيله، جستجو کردن داخل زندگى ديگران است که مورد نهى اسلام واقع شده است.
قرآن کريم مىفرمايد:
و لا تجسسوا
يعنى در امور مردم کنجکاوى نکنيد. [113]
پيامبر اکرم(ص) مىفرمايد: لغزشهاى مؤمنين را جستجو نکنيد پس به حقيقت کسى که در جستجوى لغزشهاى برادرش باشد، خدا لغزشهاى او را دنبال مىکند. اگر چه در اندرون خانهاش باشد.[114]
در سيره امام على (ع) مىخوانيم که امام حسين(ع) فرمود: روزى مردى به نزد پدرم آمد و درباره گروهى سعايت نمود؛ حضرت به من فرمود: بگو قنبر بيايد؛ چون قنبر آمد به او فرمود: به اين سعايت کننده بگو تو چيزهائى بما گفتى که خدا را خوش نيامد برو که در پناه خدا نباشى. [115]
تجسس در حقيقت يک بلاى اجتماعى است که مايه هتک حرمت ديگران و ريختن آبروى آنها مىشود. علاوه بر اين مايه اشاعه فساد در جامعه خواهد گشت.
از نظر اسلام نه تنها تجسس در عيوب ديگران مذموم است، بلکه اگر انسان مؤمن، بر عيوب ديگران ناخودآگاه اطلاع پيدا کرد، موظف به کتمان است. چنانچه امام باقر(ع) مىفرمايد: بر مؤمن واجب است که 70 مرتبه گناه برادر مؤمنش را بپوشاند يا 70 گناه کبيره مؤمن را بپوشاند. [116]
3. سوء ظن
سوء ظن، دستمايه بسيارى از نابسامانىهاى جامعه اسلامى بلکه جامعه انسانى است.
شايعات، قضاوتهاى عجولانه، دروغ و...همه ريشه در سوء ظن دارند. خداوند نسبت به گمان بد، مىفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا کثيرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا
اى اهل ايمان از بسيارى گمانها پرهيز نمائيد، زيرا برخى از گمانها گناهند. [117] و اميرالمؤمنين على(ع) مىفرمايد: هر کارى که از برادر دينىات سر زد نيکو بشمار و در سخنش گمان بد مبر، تا آنجا که براى آن جايگاه و محمل خوبى مىيابى. [118]
البته حسن ظن بسيار نيز مايه گرفتارىهاى فراوان است. امام صادق(ع) در اين زمينه مىفرمايد: اگر زمان، زمانى بود که عدل و داد بر ظلم و جور غالب بود، گمان بد به کسى بردن روا نباشد جز اينکه بدى او ثابت باشد. و اگر زمان، زمانى بود که ظلم و جور به عدل و داد غالب بود، روا نباشد که به کسى گمان نيک برى مگر اينکه نيکى وى ثابت باشد. [119]
4. تکلف و تشريفات
دوستى هر قدر که بىرياتر و خودمانىتر باشد، دوام و استحکام بيشترى دارد.
اکثر اسرافها، دعواهاى خانوادگى و طلاق ريشه در همين تکلفات و تشريفات بىمورد اجتماعى دارد. قصه دردناک چشم و هم چشمى که معمولاً در بانوان رواج بيشترى دارد، دستاورد ميهمانىهاى آميخته با تکلف و تشريفات است.
در سيره پيامبر(ص) مىخوانيم: پيامبر (ص) ساده بود بىپيرايه و عارى از تکلف؛ مجلس وى آنچنان بود که هيچ تفاوتى ميان او و اصحابش ديده نمىشد؛ در حلقهاى ميان افراد مىنشست تا هيچ برترى وجود نداشته باشد و از هر گونه اشرافيت سخت بىزار بود. [120]
خلاصه اينکه، يکى از آفات بزرگ معاشرت اسلامى که شديداً بايد از آن اجتناب نمود، اسارت در زندان تکلف و تشريفات پوچ است. ولى اين هرگز بدان معنا نيست که انسان کمتر از حد توان از ميهمان خود پذيرايى نمايد. اکرام مهمان در حد توان از مقوله تشريفات جدا است.
اهانت به معاشرين (مسخره کردن، لقب زشت دادن، سرکوفت کردن)
در سوره حجرات، اخلاقىترين سورههاى قرآن، خداوند در آيه 11، سه آفت مهم معاشرت را متذکر شده و مسلمانان را از آنها بر حذر مىدارد.
يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم...و لا تلمزوا انفسکم و لا تنابزوا بالالقاب...
اى اهل ايمان کسى از شما ديگرى را مسخره نکند، همديگر را سرزنش نکنيد، و لقب زشت به هم ندهيد.
اگر چه همه اين آفات را مىتوان در کوچک شمردن ديگران و خود بزرگ بينى جستجو کرد، ولى ذکر تکتک آنها در اين آيه دليل اهميت و قبح آنهاست.
در سيره امام صادق(ع) برخورد شديد با هرزه گويان را مىتوان ديد. روزى يکى از دوستان امام که همواره با حضرت محشور بود به غلام خود گفت: اى زنازاده.
امام وقتى اين هرزه گوئى را شنيد، خشمگين شد و به او فرمود: از من دور شو که ترا نبينم. [121] پيغمبر اکرم(ص) مىفرمايد: بندگان خدا را حقير نشماريد که حتى بنده کوچک نزد خدا بزرگ است.[122]
و نيز مىفرمايد: کسى که مرد يا زن مؤمنى را ذليل کند و يا بخاطر فقرش، حقير شمارد، خداوند او را در قيامت مشهور گردانيده، سپس به فضاحت مىکشاند. [123]
سرکوفت زدن و سرزنش کردن در حقيقت نمک بر زخم ديگران پاشيدن است و اين با همدردى، که از آداب معاشرت است، سازگار نيست.
5. اذيت کردن ديگران
از نظر اسلامى، اذيت کردن مؤمنين، حتى به کوچکترين وسيله، عملى بسيار زشت قلمداد شده است، چنانکه امام صادق(ع) مىفرمايد: هر کس بر ضرر مسلمانى و لو يک کلمه سخن بگويد، روز قيامت بر پيشانى او نوشته خواهد شد: اين بنده از رحمت خدا مأيوس است. [124]
دنيا اگر چه دار مکافات نيست، ولى بسيارى از اعمال انسان، مىتوانند نتايجى دنيوى داشته باشند.
آزردن مردم از همين قبيل است؛ چنانکه امام صادق(ع) مىفرمايد: هر کس آزارش را از مردم برداشت، فقط يک دست از آنها برداشته است، ولى در مقابل، دستهاى بسيارى از آزار او خودارى خواهند کرد. [125]
6. تفرقه و تکروى
از ديگر آفات اجتماع اسلامى، تفرقه و جدائى است کنارهگيرى از جامعه و حرکت برخلاف مسير حقى که جماعت حرکت مىکنند، مايه هلاکت است. چنان که امام على(ع) مىفرمايد: همواره همراه بزرگترين جمعيتها (اکثريت طرفدار حق) باشيد که دست خدا با جمعيت است؛ از پراکندگى بپرهيزيد که انسانهاى تنها، بهره شيطان هستند؛ هم چنان که گوسفند تنها، طعمه گرگ است. [126]
پيغمبر اکرم(ص) تفرقه را مايه تباهى جامعه دانسته، مىفرمايند: تنها چيزى که امتهاى گذشته را تباه ساخت، همانا اختلاف و تفرقه بود. [127]
و خداوند جامعه اسلامى را از تفرقه نهى مىکند:
و لا تنازعوا فتفشلوا
پس با هم نزاع نکنيد چون نزاع مايه سستى شما است. [128]
7. غيبت
غيبت، گناهى است که جامعه را فاسد مىکند و حالت سوء ظن در جامعه ايجاد مىنمايد. آيات و روايات با زبان بسيار تندى با مسئله غيبت برخورد کردهاند. قرآن مجيد مىفرمايد:..و لا يغتب بعضکم بعضا
..بعضى از شما بعض ديگر را غيبت ننمايد. [129]
در معنى غيبت، فقها گفتهاند: درباره مسلمانى چيزى را گفتن که اگر او بشنود دلگير گردد.
غيبت آثار اجتماعى سوئى دارد از جمله: جامعه آلوده به غيبت، روى وحدت را نخواهد ديد، تعاون و همکارى از بين خواهد رفت؛ عداوت و کينه دامنگير جامعه خواهد شد و فحشا در جامعه اشاعه پيدا خواهد کرد و...
پيامبر اکرم (ص) در مذمت غيبت مىفرمايد: غيبت در نابودى دين مسلمان، زودتر از بيمارى خوره در درون او مؤثر است. [130]
عقوبت غيبت فقط دامنگير غيبت کننده نمىشود، بلکه شنيدن غيبت و نشستن در مجلس غيبت نيز حرام است. امام على(ع) در اين زمينه مىفرمايد: شنونده غيبت در گناه و عقاب، همانند غيبت کننده است. [131]
عمرو بن جميع از ملازمان امام صادق(ع) گويد: روزى حضرت بمن فرمود: هر کس که به نزد ما مىآيد، اگر وى بمنظور آموختن فقه و قرآن و تفسير آمده او را راه ده و اگر آمده که عيوب مردم را که خدا آنها را مستور داشته فاش سازد جوابش کنيد و او را به خانه ما راه مدهيد. [132]
8. تهمت
زشتترين گناهى که در اسلام از آن ياد شده است، تهمت زدن است.
امام صادق(ع) مىفرمايد: تهمت زدن به بىگناه، از کوههاى عظيم نيز سنگينتر است. [133]
و نيز مىفرمايد: کسى که برادر مسلمانش را متهم کند، ايمان در قلب او ذوب مىشود؛ همانند ذوب شدن نمک در آب. [134]
اشاعه اين عمل زشت در جامعه، آثار بسيار سوئى دارد از جمله نا امنى، از هم گسيختگى، از بين رفتن اعتماد عمومى و اشاعه فحشاء...
پيرامون همنشينان
دوست در زندگى انسان تأثير فراوانى داشته و نقش مهمى را بازى مىکند، به همين دليل اسلام تأکيد فراوانى روى شناخت دوست و همنشين دارد؛ امام صادق(ع) مىفرمايد: سه چيز از نشانههاى مؤمن است:
1. توحيد و علم به خدا.
2. علم او بکسانى که آنها را دوست دارد.
3. علم او بکسانى که با آنها دشمن است. [135]
ما در اين قسمت، به خصوصيات همنشين خوب و بد، اشاره خواهيم نمود و افرادى را که همنشينى با آنها از نظر اسلام مذموم است، متذکر خواهيم شد.
الف: همنشين خوب
درباره همنشين خوب، پيامبر اکرم (ص) معيارهائى را معرفى مىفرمايد:
ايشان در پاسخ به اين سؤال که همنشين خوب کيست؟. [136] معيارهاى زير را بيان مىدارند:
1. ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد. يعنى دوست خوب کسى است که شما با ديدن او، خدا را به ياد آريد؛ يعنى اينکه رنگ خدائى داشته باشد.خدا به پيامبرش چنين مىفرمايد:
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه
يعنى: از دور خدا پراکنده مکن (ترک معاشرت مکن) با کسانى که به هر صبح و شام، خدا را خالصانه عبادت مىکنند. [137] و در مقابل مىفرمايد:
و اصبر نفسک مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه
يعنى: با کسانى باش که هر صبحگاه و شامگاه، خدا را خالصانه عبادت مىکنند. [138]
معاشرت با افرادى که انسان با ديدن آنها به ياد خدا مىافتد، مايه پيرايش انسان از زشتىها است.
چون انسان در مقابل چنين افرادى، اجازه گناه و معصيت به خود نمىدهد.
2. گفتارش بر علم شما بيفزايد. معاشرت با عالم، از معاشرتهاى بسيار ممدوح، و مورد تأکيد اسلام است. معاشرت با عالم، در درجه اول، انسان را از مضراتى، که همنشينى با نادان در بردارد، مصون مىدارد، و علاوه بر اين مايه آشنايى انسان با علم و ادب است.
امام على (ع) در نامهاى به مالک اشتر مىنويسد: با دانشمندان زياد به گفتگو بنشين و با انديشمندان بسيار به بحث بپرداز. [139]
و امام موسى بن جعفر (ع) به نقل از پيامبر (ص) مىفرمايد: از علما سؤال کن، با حکما آمد و شد داشته باش و با فقرا مجالست نما. [140]
3. عملش، آخرت را به ياد شما آرد. سومين معيارى که در حديث پيامبر (ص) آمده، اين است که، مىبايد با کسى همنشين شد که به واسطه ترس از دوزخ و قيامت، خود را به گناه نمىآلايد؛ و همين امر باعث مىشود که انسان با ديدن او و ترسى که از قيامت که در وجودش مىباشد به ياد آخرت و قيامت افتد. ياد قيامت، مهمترين عاملى است که انسان را از گناه باز مىدارد.
خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد:
الا يظن اولئک انهم مبعثون ليوم عظيم.
يعنى: آيا (گناهکاران) گمان نمىکنند که در روز جزا برانگيخته خواهند شد. [141]
دقت در اين آيه شريفه به ما مىفهماند که اگر انسان احتمال هم بدهد قيامتى هست و در حد احتمال به ياد قيامت باشد، دست به گناه نمىزند.
خداوند درباره پيامبران خود مىفرمايد:
انا اخلصنا هم بخالصة ذکرى الدار؛ ما آنها را با ياد آخرت، خالص و پاک گردانديم. [142]
اگر انسان دوستى را انتخاب نمايد که با ديدنش به ياد آخرت افتاده و گناه ننمايد، دوست کاملى را اختيار کرده است و از مسير انسانى منحرف نخواهد شد.
پيامبر اکرم (ص) مىفرمايد: دوست خوب، کسى است که ديدنش غفلت شما از قيامت را بزدايد و در کار نيک همراهيتان نمايد. [143]
از آنچه گذشت مىتوان علاوه بر خصوصيات دوست خوب، به آداب دوستى هم رسيد، يعنى دوستى مىبايد بر سه محور: علم، ياد خدا و ياد قيامت استوار باشد.
همنشين بد
در قرآن کريم، مسلمانان از دوست گرفتن افراد زير نهى شدهاند:
1. کافرين،
يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا الکافرين اولياء. [144]
2. يهود و نصارى؛
يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء. [145]
3. دشمنان خدا؛
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولياء. [146]
4. اهانت کنندگان به دين؛
يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينکم هزوا و لعبا...اولياء. [147]
5. مغضوبين؛
يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم. [148]
6. غافلين از ياد خدا؛
و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا. [149]
و تبعيت نکنيد کسانى را که دلهاشان از ياد ما غافل است.
توجه به اين آيات، حداقل به ما مىفهماند که مسلمان مجاز نيست با هر کس که خواست طرح دوستى و معاشرت بريزد. امام سجاد (ع)، (با استناد به آيه 68 سوره انعام) مىفرمايند: چنين نيست که بتوانى با هر کس که دوست داشتى، همنشين باشى. [150]
ذيلا به ذکر افرادى که از نظر روايات اسلامى، معاشرت با آنها نهى شده است مىپردازيم:
الف: نادان و بىخرد و احمق: نادان و بىخرد از جمله افرادى است که معاشرت با او نهى شده است.
امام صادق (ع) مىفرمايد: هر چه مىتوانى از شخص پست و بى خرد بگريز. [151]
امام على (ع) مسلمان را از دوستى با احمق بر حذر مىدارد و در علت آن مىفرمايد: «احمق ترا به چيزى وا ندارد، و اميد نيست که هر چه بکوشد بدى را از تو دور دارد و چه بسا خواهد سودت رساند ولى به زيانت کشاند...دوريش بهتر از نزديکى است. [152]
و باز مىفرمايد: فساد اخلاق بر اثر معاشرت با بى خردان است و سلامت اخلاق به برکت معاشرت با خردمندان. [153]
و باز مىفرمايد: «همنشين احمق مباش، چون کارش را در نظر تو مىآرايد و دوست دارد تو هم چون او باشى. [154]
ب: فاسق و گناهکار: امام صادق (ع) مىفرمايد: على (ع) هر وقت بالاى منبر مىرفت مردم را از همنشينى با فاسق بر حذر مىداشت و در بيان علت مىفرمود: «او دوست دارد مثل او باشى، و ترا در امر دينت کمک نمىکند، نزديک شدن به او جفا، قساوت قلب و ننگ است براى تو. [155]
و امام سجاد (ع)، همنشينى با پنج کس را ناپسند مىشمارد و يکى از آنها فاسق است. [156]
کمترين اثر معاشرت با گناهکار، اين است که قبح گناه در نظر انسان شکسته مىشود و در دام گناه گرفتار مىآيد.
ج: دروغگو و سخنچين: امام على (ع) مسلمانان را از دوستى با دروغگو و سخنچين بر حذر مىدارد و مىفرمايد: با دروغگو زندگى بر تو گوارا نيست؛ حديث تو را به ديگران رساند و داستان ديگرى را به تو. تا داستانى را به پايان رساند داستان ديگرى به دنبال کشاند؛ ميان مردم دشمنى افکند و کينه در سينهها بکارد. از خدا بترسيد و در برابر دروغگو مراقب خود باشيد. [157]
و امام سجاد (ع) پس از نهى معاشرت با دروغگو مىفرمايد: دروغگو مثل سرابست و ترا با دروغهاى خود فريب مىدهد. [158]
د: بخيل: امام صادق (ع) مىفرمايد: بر تو باد که با شخص بخيل مصاحبت ننمائى، زيرا که او مال خود را در شرايط سخت و هنگام نيازمندى، از تو دريغ دارد. [159]
ح: قاطع رحم: يعنى کسى که با اقوام و خويشان خود قطع رابطه کرده است.
امام صادق (ع) مىفرمايد: بپرهيز از مصاحبت با قاطع رحم، که من او را در سه جاى قرآن ملعون يافتم. [160] و امام سجاد (ع)، همنشينى با پنج گروه را منع کرده است: که يکى از ايشان قاطع رحم مىباشد. [161]
و: هوسبازان و هواپرستان: هواپرستى زمينهساز گناهان بزرگ است و دام شيطان بحساب مىآيد. امام على (ع) مىفرمايد: «مجالست با اهل هوا، ايمان را به فراموشى مىسپارد و شيطان را به حضور مىکشاند». [162]
ز: زينت دهندگان گناه: در اجتماع شايد به کسانى برخورد کنيم که علاوه بر گناه کارى، مىخواهند در مسير گناه همراهى داشته باشند، لذا گناه خود و ديگران را خوب جلوه مىدهند. اين جماعت از جمله افرادى هستند که معاشرت با آنها مايه انحطاط انسان است. و اسلام معاشرت با آنها را مذموم مىداند.
امام على(ع) در پاسخ به اين سؤال که چه همدمى از همه بدتر است؟ مىفرمايد:
بدترين همدم کسى است که معصيت خداوند را در نظر تو زينت بدهد. [163]
ح: اهل بدعت: بدعت به معنى سنت و دستور نوينى است که بر خلاف دين است و در دين جعل مىشود. و اهل بدعت کسانى هستند که چنين عملى را انجام مىدهند. اين عمل در اسلام از محرمات بزرگ است و از نظر اسلام همنشين شدن با اين افراد مذموم است.
امام صادق (ع) مىفرمايد: با بدعتگذاران مصاحبت نکنيد و با آنها هم نشين مباشيد؛ چرا که در نظر مردم خود نيز يکى از آنها مىشويد. [164]
و: در جاى ديگر مىفرمايد: سه گروهند که اجتناب از آنها بر هر کس واجب است.
يکى از اين سه گروه، اهل بدعت است. [165]
ط: اشرار: امام على (ع) درباره علت ذم معاشرت با اشرار مىفرمايد: همنشينى با اشرار مايه بدگمانى خوبان است. [166]
در روايت گذشته از امام صادق (ع) گروهى ديگر از کسانى که اجتناب از آنها واجب است اشرار هستند.
ى: اراذل و اوباش: مردم پست و فرومايه، انسانهاى دون همت، مردمى هستند که بواسطه فرومايگى خود دست به هر کار مىزنند، اين انسانها معاشرتشان منهى و مذموم است.
پيامبر اکرم (ص) مىفرمايد: سه گروهند که مجالست با آنها دل را مىميراند.
اول همنشينى با اراذل و اوباش.... [167]
دوستى با اين افراد مايه حسرت ابدى است؛ لذا کفار در قيامت مىگويند:
يا ويلتا ليتنى لم اتخذ فلانا؛ خليلا. [168] يعنى: واى بر ما اى کاش فلانى را دوست نمىگرفتيم.
نکته: ذکر اين مصاديق، استقصاء تمام موارد نيست و اين ده گروه براى توجه دادن به همان مطلبى است که امام سجاد (ع) در ذيل تفسير آيه 68 سوره انعام به آن اشاره فرمودند. يعنى اينکه: مسلمان مجاز نيست با هر کس که خواست معاشرت نمايد.
آداب مجالس و مهماني اسلامي
از آنجا که اسلام ديني کامل است و سعادت بشر را تضمين مي نمايد پس آداب و رفتار خاصي نيز مورد نظرش مي باشد تا انسان ها با رعايت آن آداب قدم در مسير سعادت بگذارند. بي شک مهمترين راهنماي سعادت بشر کتاب الهي قرآن است و هر آنچه در اين راه لازم باشد در قرآن آمده است.
حضور بموقع
حاضر شدن در منزل ميزبان ابتدايي ترين نکته اي است که هر ميهماني بايد بداند. چگونگي حضور و زمان حضور در ميهماني در آيه اي از قرآن مورد توجه قرار گرفته است:
«اي کساني که ايمان آورده ايد، داخل اتاق هاي پيامبر نشويد، مگر آن که براي [خوردن] طعام به شما اجازه داده شود، [آن هم] بي آن که در انتظار پخته شدن آن باشيد.»(احزاب/53)
يکي از پيام هاي اين فراز از آيه آن است که اگر براي طعام دعوت شديد، پيش از وقت غذا در منزل ميزبان حاضر نشويد، به طوري که تا زمان آماده شدن غذا، مدتي طول بکشد، بلکه بموقع به آنجا برويد تا مزاحم اهل خانه نباشيد و وقت صاحب خانه، بيش از اندازه اي که تعيين کرده، تلف نشود.
پرهيز از حضور بدون دعوت
يکي از آداب حضور در ميهماني، با دعوت رفتن است. شايسته نيست شخصي بدون دعوت صاحب خانه، بويژه در وقت غذا خوردن به خانه او رود. در ادامه آيه ?? سوره احزاب مي خوانيم: «ولي هنگامي که دعوت شديد داخل گرديد.»
اين فراز، تنها مختص ميهماني هاي پيامبر نيست. بلکه يک دستور اخلاقي در ميهماني است. شاهد اين مدعا، رواياتي است که در اين زمينه آمده است.
در وصاياي پيامبر(صلي الله عليه وآله) به امير مؤمنان (عليه السلام) مي خوانيم: « يا علي! هشت گروه اند که اگر به آنها اهانت شد، بايد تنها خود را ملامت کنند: يکي از آنها کسي [است] که بدون دعوت به سر سفره اي مي نشيند.»
رعايت اين مساله، از يک سو، احترام به ميزبان است و از سوي ديگر اطمينان از اين که مزاحمتي براي ميزبان و خانواده او ايجاد نخواهد شد.
البته قبول دعوت ميزبان نيز در فرهنگ اسلامي بسيار مورد تاکيد قرار گرفته است. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: « يکي از موارد جفا آن است که انسان را به غذايي دعوت کنند و نپذيرد يا بپذيرد ولي غذا نخورد.»
ورود با اجازه به منزل ميزبان
در سوره مبارکه نور آمده است: «اي کساني که ايمان آورده ايد! به خانه هايي که خانه هاي شما نيست داخل نشويد، تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد.»
ابوايوب انصاري از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) درباره معناي «حتي تستانسوا» سؤال کرد. آن حضرت در پاسخ فرمود: «هنگامي که شخص به در منزل نزديک مي شود، تسبيح و تهليل گويد تا اهل خانه بدانند که او قصد داخل شدن دارد.»
در روايت حتي اجازه خواستن شرح داده شده است. از امام صادق(عليه السلام) نقل شده که فرمود: «هنگامي که يکي از شما اجازه مي خواهد، بايد با «سلام» آغاز کند، زيرا سلام اسمي است از اسماء خداوند عزوجل؛ و بايد از پشت در قبل از نگاه کردن به درون خانه، اجازه بگيرد... اجازه خواستن، سه مرتبه است؛... نخستين مرتبه براي آگاه شدن اهل خانه است. در مرتبه دوم، ساکنان خانه آماده مي شوند و در بار سوم، ايشان مختارند که اگر خواستند اجازه دهند و اگر مايل نبودند اجازه ندهند؛ که در آن صورت، ميهمان بايد برگردد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، چون به در خانه گروهي مي آمد، قبل از آن که، سه بار با «سلام» آنها را آگاه کند، باز نمي گشت.»
سلام کردن به اهل منزل
يکي از زيبا ترين آداب دين، سلام کردن به هنگام ملاقات ديگران است. لطافت معناي اين تعبير، با توجه به آن که نامي از نام هاي خداست و معناي بلندي دارد، دو چندان مي گردد. بخصوص اگر به ويژگي هاي روحي انسان ها توجه شود، ارزش اين ادب آشکار تر خواهد شد. چرا که انسان، طبيعتاً موجودي سرکش و خودخواه است. اين ادب، به هنگام ورود به منزل ميهمان نيز مورد توجه قرار گرفته است. قرآن کريم يکي از توصيه ها به ميهمان را سلام کردن ذکر کرده است:
« اي کساني که ايمان آورده ايد! به خانه هايي که خانه هاي شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد.»(نور/27)
«و از ميهمانان ابراهيم به آنان خبر ده، هنگامي که بر او وارد شدند و سلام گفتند.»(حجر/51)
«پس چون به خانه هايي [که گفته شد] در آمديد، به يکديگر سلام کنيد.»(نور/61)
چنان که در آيات ?? و ?? سوره حجر مشاهده مي فرماييد، نخستين کلام ميهمانان ابراهيم(عليه السلام) که فرشتگان الهي بودند در برخورد با پيامبر خدا، «سلام» عنوان شده است. در اين زمينه، روايات فراوان است. سلام کردن، حتي به هنگام ورود به منزل شخصي خود نيز تاکيد شده است. به عنوان نمونه، امام صادق(عليه السلام) فرمود: «چون يکي از شما وارد خانه اش شود، اگر کسي در آن بود بر ايشان سلام مي کند و اگر کسي در خانه نبود، بايد بگويد: سلام بر ما از جانب پروردگارمان، خداوند مي فرمايد: «درود و تحيتي است مبارک و پاک از جانب خداوند.»
اجتناب از مزاحمت
ميهمان بايد توجه داشته باشد که دعوت از او براي مدت محدودي است. لذا نبايد بيش از آن در منزل ميزبان درنگ کند. اين مطلب در قرآن، در مورد رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) آمده است که مسلماً قابل تعميم نيز مي باشد: «و وقتي غذا خورديد پراکنده شويد بي آن که سرگرم سخن گرديد. اين [رفتار] شما پيامبر را مي رنجاند [ولي] از شما شرم مي دارد، و حال آن که خدا از حق [گويي] شرم نمي کند.»
رعايت کردن حد ميهمان، از اصول فرهنگي غني اسلام است. امام صادق(عليه السلام) به نقل از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرموده اند: «ميهماني سه [روز] است: روز اول، حق است و روز دوم و سوم بخشش و بعد از آن به راستي صدقه اي است که به او داده مي شود. سپس فرمود: نبايد يکي از شما [به عنوان ميهمان] بر برادرش وارد شود تا جايي که او را به گناه وادار کند. گفته شد: يا رسول الله! چگونه او را به گناه مي کشاند فرمود: تا آنجا که چيزي براي انفاق به وي نزد او نباشد.»
آداب ميهماني دادن
در فرهنگ متعادل و غني دين اسلام، پذيرايي نيکو از ميهمان نيز آداب و توصيه هايي دارد که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
تعجيل در تهيه غذا و پذيرايي مناسب
يکي از موارد احترام به ميهمان، آن است که پذيرايي از او را به درازا نکشانند و بهترين پذيرايي را از او به عمل آورند. اين هر دو دستور را از آيه ?? سوره هود که در مورد ميزباني حضرت ابراهيم(عليه السلام) است مي توان دريافت: «فما لبث ان جاء بعجل حنيذ؛ و ديري نپاييد که گوساله اي بريان آورد.»
اين آيه، جريان دو ميهمان گرامي حضرت ابراهيم(عليه السلام) که دو فرشته الهي بودند و پذيرايي آن حضرت از ايشان را بيان مي کند. عبارت «فما لبث؛ دير نپاييد» بيانگر سرعت عمل حضرت ابراهيم(عليه السلام) در تهيه غذا و نوع غذا (گوساله بريان) نشانه پذيرايي مناسب حضرت از ميهمانان است.
هر دو مورد ذکر شده، به نوعي بزرگداشت ميهمان و احترام به اوست. در روايات نيز توصيه هاي ظريفي در مورد پذيرايي از ميهمان وارد شده است. از آن جمله اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله): «به راستي، يکي از حقوق ميهمان آن است که خلال براي او آماده شود.» دقت و ظرافت اين چنين در پذيرايي از ميهمان، از سوي پيامبر بزرگ که جهاني را تا ابد تحت تاثير انقلاب خود قرار داده است، عقل متفکران را خيره مي سازد.
* گرامي داشتن ميهمان
نکته ديگري که جريان ميزباني حضرت ابراهيم(عليه السلام) به ما مي آموزد، گرامي داشتن ميهمان است. اين مطلب را به نحو مستقيم تر در سوره ذاريات مشاهده مي کنيم:
«آيا خبر ميهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيد » از آنجا که ميهمانان حضرت ابراهيم(عليه السلام) با عنوان «مکرمين؛ گرامي داشته شدگان» توصيف شده اند، معلوم است که اکرام ميهمان، سنتي نيکو و ادبي جميل است. اين مسئله در روايات ما نيز به نحوه مؤکدي وارد شده است. يکي از توصيه هاي امير مؤمنان(عليه السلام) در هنگام وفات، به فرزند گرامي اش اين بود: «فرزندم تو را به نماز در [ابتداي] وقت آن... و گرامي داشتن ميهمان وصيت مي کنم.»
آخرين توصيه ها پيش از مرگ، آن هم از جانب پدري به فرزندش؛ بويژه پدر و فرزندي که کاملترين انسان ها و وصاياي رسول خدايند، مسلماً ارزشمندترين نکات را در برخواهد داشت.
در روايت ديگري، امير المؤمنين(عليه السلام) از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نقل کرد که فرمود: «از حقوق ميهمان آن است که [هنگام رفتن او] با او راه بروي و او را از حريم خود به سوي در راهنمايي کني.»
***
مجالس، در حيطه معاشرت اسلام آداب خاصى دارد که ذکر برخى از آنها خالى از فايده نيست. قبل از بيان آداب مجالس، به ضرورت دورى از مجالس گناه، خواهيم پرداخت.
از نظر اسلام حضور در مجالس گناه ممنوع است. چه خود مجلس گناه باشد و چه اينکه گناهى در آن مجلس اتفاق افتد. در قرآن مىخوانيم:
و قد نزل عليکم فى الکتاب ان اذا سمعتم آيات الله يکفر بها و يستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره، انکم اذا مثلهم. [169] و همانا ما در قرآن بر شما نازل کرديم که اگر شنيديد در مجلسى آيات الهى را تکفير مىکنند و مسخره مىنمايند، پس با آنها همنشين نشويد تا کلامشان را عوض کنند، اگر شرکت کرديد شما هم مثل آنان خواهيد بود! و پيغمبر اکرم (ص) مىفرمايد: هر کس به خدا و روز قيامت ايمان دارد در مجلسى که امامى را دشنام ميدهند يا غيبت مسلمانى را مىکنند، نمىنشيند. [170]
و باز مىفرمايد: هر کس غيبت برادر مسلمانش را در مجلسى شنيده، رد کرد؛ خدا هزار باب بدى در دنيا و آخرت از او دور مىکند. پس اگر آن غيبت را رد نکرد و خوشش آمد بار گناه غيبت کننده، بر او نيز هست. [171]
مشاهده آياتى نظير آيه 68 سوره انعام و رواياتى نظير آنچه ذکر شد، اهميت پرهيز از مجالس گناه را به ما گوشزد مىنمايد.
هر اندازه حضور در مجالس گناه نهى شده، حضور در مجالس مؤمنين و صالحين سفارش شده است.
در حديث آمده است که لقمان به پسر خود فرمود: اى پسر، بديده بصيرت در مجالس نگاه کن اگر جماعتى را بينى که ياد خدا کنند، با ايشان بنشين. [172]
پيغمبر اکرم مجالس مؤمنين را به باغهاى بهشت تشبيه مىنمايند.
امام صادق (ع) مىفرمايد: پيغمبر اکرم به اصحابش فرمود: وقتى باغى از باغهاى بهشت ديديد در آن داخل شويد، گفته شد يا رسول الله باغهاى بهشت کدامند؟ فرمودند: مجالس مؤمنين. [173]
احترام به جالسين
رعايت احترام افرادى که در مجلس نشستهاند، از اولين آداب مجالس اسلامى است. عفت کلام، شيوه صحبت، شکل نشستن و احترام به انديشه و گفتار ديگران،...از جلوههاى احترام به هم نشينان در مجلس مىباشند.
درباره سيره رسول اکرم (ص) امام صادق (ع) مىفرمايد: پيغمبر اکرم (ص) هرگز جلوى اصحاب خود پايش را دراز نمىکرد. [174]
از ديگر از جلوههاى احترام در مجالس، پاره نکردن کلام ديگران است.پيامبر اکرم(ص) اين عمل را بدين گونه نهى مىفرمايد: کسى که در ميان سخن ديگران سخن بگويد، مثل اين است که بر صورت او زخمى وارد کرده است. [175]
در سيره حضرت رضا (ع) مىخوانيم که: ابراهيم بن عباس گويد: هرگز نديدم که حضرت رضا (ع) در سخن کسى پرخاش کند و سخن را قطع کند تا اينکه خود طرف سخنش را تمام کند. و هرگز پايش را در برابر همنشين دراز ننمود و در مجلس تکيه نمىزد. [176]
پرهيز از جدال
مجالس، بدليل حضور افراد مختلف در آنها، بستر مناسبى براى بحثها و تبادل نظرهاى مختلف است.اما گاه اين بحثها به جدل و نزاع، منجر مىگردد. جدل مايه وهن مجلس است.
امام سجاد (ع) مىفرمايد: کمال دين مسلمان، به اين شناخته مىشود که سخن بيهوده نگويد و در بحث، نزاع و جدال نکند و بردبارى و شکيبائى و اخلاق نيکو داشته باشد. [177]
پرهيز از نجوا
نجوا، بعضى صحبتهاى در گوشى است؛ و از جمله اعمالى است که ترک آن در مجالس، مورد نظر اسلام است.امام صادق (ع) مىفرمايد: هر گاه سه نفر با هم، هم صحبتند، دو نفر آنها سربگوش، با هم صحبت نکنند، زيرا مايه آزار رفيق سوم ايشان است. [178]
ملاک نهى امام (در اين روايت) از نجوا، آزردگى طرف سوم است، چون مايه سوء تفاهم او مىگردد و باصطلاح خيال مىکند راجع به او صحبت مىکنند. به همين دليل عدد 3 در روايت اگر چه در حکم، نقش دارد، ولى مىتوان گفت در مجالس هر گاه چنين توهمى وجود داشته باشد، نجوا مورد نهى قرارمىگيرد و ترک آن ضرورى است.
تواضع و فروتنى
تکبر و خود بزرگ بينى، مايه تحقير ديگران و اهانت به ايشان است. شخص متکبر به آراء و نظريات ديگران، توجهى نمىکند و حقوقشان را زير پا مىگذارد. لذا در فرهنگ اسلامى، تواضع و متواضع مکانى رفيع دارند.
تواضع خسيسه درونى انسان است که در اعمال وى متجلى مىگردد. حضرت رسول (ص) علامات تواضع در مجالس را چنين بيان مىفرمايند:
از علامات تواضع آن است که آدمى به محلى راضى باشد که پستتر از محل نشستن او است. [179]
شخص متواضع هنگام ورود به مجالس هر جا که خالى بود مىنشيند و نگاه نمىکند تا بالاى مجلس را تشخيص بدهد و آنجا را براى نشستن انتخاب نمايد.
پرهيز از تکلف و تشريفات
آفت عمدهاى که هميشه دامنگير مجالس بوده است و در زمانه ما تجلى بيشترى دارد، تکلفات و تشريفات زيادى است؛ اگر چه پذيرائى از مهمان مورد تأکيد اسلام است، ولى تکلفات و تشريفات بيش از حد، مايه اسراف و تبذير است.
امام صادق(ع) مىفرمايد: هر کس به مجلسى بدون تشريفات راضى باشد، از زمان نشستن در آن مجلس تا هنگام برخاستن، خداوند و فرشتگان بر او رحمت مىفرستند. [180]
جاباز کردن براى ديگران
از آداب مجالس اين است که به آنهائى که تازه وارد مجلس مىشوند، جا داده شود و جالسين براى آنها جا باز نمايند. در قرآن مىخوانيم:
يا ايها الذين امنوا اذا قيل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا...و اذا قيل انشزوا فانشزوا
اى کسانى که ايمان آوردهايد وقتى به شما گفته شد که به مجالس خود وسعت ببخشيد (براى ديگرانجا باز کنيد) وسعت ببخشيد...و وقتى گفته مىشود برخيزيد، برخيزيد. [181]
ننشستن ميان دو نفر که با هم مأنوسند
اگر دو نفر با هم انس و الفتى دارند، يا پدر و پسرند و يا برادرند، از نظر اسلام بين آن دو نشستن خلاف ادب مجالس است. مگر اينکه آنها اجازه بدهند.
در سيره پيامبر (ص) مىخوانيم: حضرت (ص) نهى فرمودند از نشستن بين دو مأنوس، مگر با اجازه آنها. [182]
بلند شدن براى تازه واردين
از جاى برخاستن براى تازه واردين، يکى از آداب مجالس است، البته اگر براى مؤمنين باشد. اسحاق بن عمار مىگويد: از امام صادق(ع) سؤال کردم: کسى که براى احترام مردى از جايش بلند مىشود چگونه است؟
امام (ع) فرمود: مکروه است، مگر براى شخص متدين (يعنى شخصى که عنوان دين دارد). [183]
از جا برخاستن براى استاد و پدر، از نظر اسلام اهميت فوقالعادهاى دارد.
امام على(ع) مىفرمايد: به احترام پدر و استاد از جاى خود بلند شو؛ و لو اينکه امير باشى. [184]
آداب مهماني اسلامي
اعتدال و پرهيز از اسراف: معمولاً عادت داريم در مهمانيها غذاهاي متنوع و بيش از نياز افراد فراهم و سفرهاي رنگين را آماده سازيم؛ بايد بکوشيم از اين ويژگي زشت بپرهيزيم و آن را به صفت پسنديده اعتدال نزديک کنيم. با رعايت اعتدال در مراسم اطعام، ميتوان جلوي بسياري از اسرافها را گرفت و آن را براي نيازمندان صرف کرد. امام رضا(عليه السلام) ميفرمايد: مردي، اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به خانه خود دعوت کرد، حضرت فرمود: ميآيم در صورتي که سه کار را به عهده بگيري و بپذيري. پرسيد: آن سه کار چيست؟ فرمود: از خارج منزل چيزي برايم نياوري، در منزل چيزي از من پنهان نکني و بر خانواده خود تنگ نگيري و سهم خوراک آنان را کم نکني. او قبول کرد علي(عليه السلام) هم دعوتش را پذيرفت.[185] رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: هيچ کس نبايد بيش از توانش خود را براي مهماني به زحمت اندازد.[186]
هر کس به خوان قسمت خود رزق ميخورد
از کم بضاعتي خجل از ميهمان مباش
هر آنچه دادهِ قسمت بُود رو آن پيش آر
گران مکن به دل خود قدوم مهمان را
3. حضور نيازمندان
بيگمان يکي از موارد نيکوي اطعام و افطاريدادن کمک به نيازمندان و مستمندان است؛ بايد کوشيد تا اين هدف مقدس در همه مهمانيها تحقق يابد و مجلس اطعام با حضور محرومان، معنوي و روحاني شود. اگر ما در مراسم اطعام به ويژه افطاريها، نيازمندان را فراموش کنيم، ارزش اخروي آن کاهش مييابد.
متأسفانه در مجالس اطعام و افطاريها، نيازمندان حضور کمتري دارند، در حالي که پاداش اطعام نيازمندان از بهترين و زيباترين ثوابهاي اخروي به شمار ميآيد.
ضيافتي که در آن توانگران باشند
شکنجهاي است فقيران بيبضاعت را
امام علي(عليه السلام) در نامه خود به عثمان بن حنيف، کارگزار خويش در بصره، نوشت: گمان نميبردم تودعوت کساني را بپذيري که نيازمندان را ميرانند و توانگران را دعوت ميکنند.(187)
4. احياي سنتها
ابزار ماشيني موجود در منازل از بار سنگين زنان کاسته است و آنان با آسودگي خاطر ميتوانند به فعاليت بپردازند. اين امر از جهاتي مفيد است و از اتلاف وقت جلوگيري ميکند، ولي برخي آثار منفي نيز به همراه دارد: پيش از اين در مراسم مهماني، دوستان و آشنايان با کمک يکديگر، غذا را تهيه ميکردند و... ولي امروزه با شکل گرفتن رستورانها و سفارش غذاهاي آماده، طراوت و شادابي مهمانيهاي گذشته کم و آداب سطحي جايگزين رسوم زيباي پيشين شدهکه اميد است با توجهي شايسته، سنتهاي نيک گذشته را زنده کنيم.
5. شکر نعمت
دارايي انسانها وسيله خوبي براي کسب پاداشهاي الهي است. در صورت داشتن ثروت کافي ميتوان با برپايي مراسم مهماني و اطعام، درِ خانه را به روي انسانهاي نيازمند بگشاييم و خدا را به جهت نعمتش شکر گزار باشيم.
امام علي(عليه السلام) هنگامي که خانه بزرگ علاء بن زياد را ديد، به او فرمود: اين خانه بزرگ در دنيا به چه کار تو ميآيد، وقتي در آخرت به آن محتاجتري؟ آري! اگر بخواهي ميتواني به وسيله چنين خانهاي به آخرت دستيابي به شرط آن که در اين خانه از مهماني پذيرايي کني، به خويشاوندانت رسيدگي نمايي و حقوق آنان را ادا کني. در اين صورت، به وسيله اين خانه به آخرت دست يافتهاي،(188) آن حضرت در جاي ديگر ميفرمايد: هر که خداوند به او ثروتي دهد، بايد با آن به خويشان خود رسيدگي کند و مهمانداري نمايد.(189)
منابع:
مقاله آقاي حسين جعفري
سايت انديشه قم
----------------------------------------
پي نوشت:
[1]. وسائل الشيعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 165، روايت1.
[2]. وسائل الشيعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 166، روايت 3.
[3]. بحار الانوار، ج 68، ص 63، حديث 114.
[4]. بحار الانوار، ج 48، ص 103، باب 5.
[5]. ميزان الحکمه، ج 9، ص 138.
[6]. بحار الانوار، ج 4، ص 178.
[7]. ميزان الحکمه، ج 4، ص 427، ح 8419.
[8]. نهجالبلاغه، حکمت: 260.
[9]. بحار الانوار، بنقل از معارف و معاريف، ج 78 و ج 71، ص 190، روايت 56، باب 54.
[10]. کافى، ج 3، ص 162.
[11]. نهج البلاغة، کلمات قصار، شماره 401، ص 433.
[12]. ميزان الحکمه، ج 2، ص 480، ح 4150.
[13]. بحار الانوار، ج 74، ص 105.
[14]. بحار الانوار، ج 74، ص 5، روايت 1، باب 1.
[15]. بحار الانوار، ج 74، ص 80، ص 80.
[16]. تحف العقول، ص 273 278.
[17]. غرر الحکم، ج 2، ص 474.
[18]. جامع السعادات، ج 1، ص 363.
[19]. فتح: 29.
[20]. بلد: 17.
[21]. حجرات/ 10.
[22]. قلم: 4.
[23]. آل عمران: 159.
[24]. اصول کافى، (چاپ اسلاميه با ترجمه) ج 3، ص 161.
[25]. محجة البيضاء، ج 3، ص 284.
[26]. بحار الانوار، ج 74، ص 288.
[27]. محجة البيضاء، ج 3، ص 284.
[28]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 324.
[29]. بحار الانوار، ج 71، ص 171.
[30]. آل عمران، 134.
[31]. بقره: 195.
[32]. قصص: 77.
[33]. بحار الانوار، ج 57، ص 43.
[34]. فرقان:.6.
[35]. سنن النبى، ص 75.
[36]. نهج البلاغة فيض، حکمت 158.
[37]. نساء: 86.
[38]. حلية المتقين، ص 350.
[39]. همان، ص 406.
[40]. معارف و معاريف، ص 254.
[41]. معارف و معاريف، ص 254.
[42]. معارف و معاريف، 255.
[43]. نور: 19.
[44]. بحار الانوار، ج 47، ص 44.
[45]. بحار الانوار، ج 72، ص 24.
[46]. کافى، ج 2، ص 209، روايت 3.
[47]. اسراء: 34.
[48]. بقره: 177.
[49]. مؤمنون: 8 و معارج: 32.
[50]. بحار الانوار، ج 75، ص 92، حديث 2.
[51]. بحار الانوار، ج 75، ص 95، نقل از 25، اصل، ص 230.
[52]. معارف و معاريف، ج 5، ص 26.
[53]. طه: 43 و 44.
[54]. آل عمران: 159.
[55]. ارشاد مفيد، ج 2، ص 146.
[56]. معارف و معاريف، ج 5، ص 2034.
[57]. ميزان الحکمه، ج 2، ص 1103.
[58]. همان.
[59]. کافى، ج 2، ص 120.
[60]. غرر الحکم، 294.
[61]. کافى، ج 4، ص 457.
[63]. حشر: 9.
[64]. فرهنگ سخنان حضرت زهرا، ص 21.
[65]. معارف و معاريف ج 1، ص 321.
[66]. بحار الانوار، ج 46، ص 230، باب 4.
[67]. رعد: 21.
[68]. رعد: 25، بقره: 27.
[69]. بحار الانوار، ج 74، ص 191.
[70]. مائده: 2.
[71]. بحار الانوار، ج 41، ص 152، حديث 46.
[72]. کافى، ج 4، ص 448.
[73]. معارف و معاريف، ج 4، ص 1635.
[74]. کافى، ج 3، ص 317.
[75]. کافى، ج 2، ص 108.
[76]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 553.
[77]. بحار الانوار، ج 71، ص 168.
[78]. آل عمران: 133.
[79]. شورى: 36.
[80]. مشکاة الانوار، به نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص 181.
[81]. تفسير نور الثقلين، ص 390.
[82]. معارف و معاريف، ج 5، ص 2182.
[83]. همان.
[84]. بحار الانوار، ج 71، ص 149.
[85]. زهر الربيع، ص 89، نقل از 25 اصل، ص 13 و 14.
[86]. معارف و معاريف، ج 2، ص 657.
[87]. المصدر، ص 40.
[88]. اصول کافى، ج 2، ص 171 و 172.
[89]. ارشاد مفيد، ص 375، نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص 170.
[90]. وسائل، ج 8، ص 553.
[91]. نهج البلاغه، فيض حکميت 411، ص 1283.
[92]. نهج البلاغه، فيض حکمت 205، ص 1183.
[93]. فرقان: 63.
[94]. جامع السعاده، ص 443.
[95]. نهج البلاغه فيض، صفحه 1150، حکمت 129.
[96]. سيره پيشوايان، ص 456.
[97]. معارف و معاريف، ص 2405.
[98]. تحف العقول، ص 273.
[99]. بحار الانوار، ج 72، ص 65.
[100]. بحار الانوار، ج 72، ص 583.
[101]. معارف و معاريف، ج 1، ص 263.
[102]. نهج البلاغه، حکمت 374.
[103]. وسائل، ج 8، ص 513، بحار الانوار، ج 70، ص 303.
[104]. صف: 2.
[105]. قاموس اللغه، مفردات راغب.
[106]. بحار الانوار، ج 71، ص 270.
[107]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 339.
[108]. غرر الحکم: 1339.
[109]. بحار الانوار، ج 71، ص 336.
[110]. مشکوة الانوار 234 235.
[111]. حلية المتقين، ص 379، وسائل الشيعة، ج 8، ص 408، حديث 8.
[112]..حلية المتقين ص 379.
[113]. حجرات: 12.
[114]. تفسير صافى، جلد 2، ص 593.
[115]. بحار الانوار، به نقل از معارف و معاريف.
[116]. بحار الانوار، ج 71، ص 301.
[117]. حجرات: 12.
[118]. بحار الانوار، ج 75، ص 196.
[119]. معارف و معاريف، ص 1905، بحار الانوار، ج 75 و 10.
[120]. سيره نبوى ج 1، ص 214.
[121]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 331.
[122]. ميزان الحکمة، ج 2، ص 4621، ح 7077.
[123]. بحار الانوار، ج 72، ص 44.
[124]. بحار الانوار، ج 72، ص 149.
[125]. کافى، ج 4، ص 458.
[126]. نهج البلاغه، خطبه 127.
[127]. کنز العمال، نقل از معارف و معاريف، ص 148.
[128]. انفال: 46.
[129]. حجرات: 12.
[130]. محجة البيضاء، ج 5، ص 255.
[131]. ميزان الحکمه، ج 7، ص 352، ح 15233.
[132]. معارف و معاريف، ج 1، ص 331.
[133]. سفينة البحار، ج 1، ص 111.
[134]. اصول کافى، ج 2، ص 269، بحار، ج 2، ص 198.
[135]. کافى، ج 3، ص 196.
[136]. بحار الانوار، ج 71، ص 186.
[137]. انعام: 52.
[138]. کهف: 28.
[139]. نهج البلاغه، کتاب 53.
[140]. بحار الانوار، ج 71، ص 188.
[141]. مطففين: 4 و5.
[142]. ص:46.
[143]. ميزان الحکمه، ج 5، ص 302، ح 10249.
[144]. نساء: 144.
[145]. مائده: 51.
[146]. ممتحنه: 1.
[147]. مائده، 57.
[148]. ممتحنه: 13.
[149]. کهف: 28.
[150]. تفسير صافى، ج 1، ص 523، در تفسير آيه 68، سوره انعام.
[151]. کافى، ج 4، ص 456.
[152]. تحف العقول، ص 303.
[153]. معارف و معاريف، ص 2095.
[154]. نهج البلاغه فيض، ص 1228، حکمت 285.
[155]. تحف العقول، ص 203، کافى، ج 4، ص 453.
[156]. حلية المتقين، ص 421.
[157]. تحف العقول، ص 203.
[158]. حلية المتقين، ص 421.
[159]. کافى، ج 4، ص 455.
[160]. کافى، ج 4، ص 455، آيات مورد نظر امام عبارتند از: محمد 22 و 23، رعد 25، بقره 27.
[161]. حليةالمتقين، ص 421.
[162]. نهج البلاغة، ص 86.
[163]. بحار الانوار، ج 71، ص 190.
[164]. حلية المتقين، ص 422.
[165]. تحف العقول، ص 332.
[166]. بحار الانوار، ج 71، ص 191.
[167]. خصال، باب الثلاثة ص 98.
[168]. فرقان: 28.
[169]. نساء: 140.
[170]. تفسير صافى، ج 1، ص 523، ذيل آيه 68، سوره انعام.
[171]. وسايل الشيعه، ج 8، ص 607.
[172]. حلية المتقين، ص 423.
[173]. بحار الانوار، ج 71، ص 188.
[174]. بحار الانوار، ج 75، ص 43.
[175]. معارف و معاريف، ص 1207.
[176]. همان، ص 1987.
[177]. همان، ص 1207.
[178]. کافى، ج 4، ص 481.
[179]. حلية المتقين، ص 415.
[180]. کافى، ج 4، ص 481.
[181]. مجادله: 11.
[182]. بحار الانوار، ج 72، ص 418.
[183]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 560.
[184]. غرر الحکم: 149.
[185] بحار الانوار، ج 75، ص 451.
[186] کنز العمال، ج 9، ص 110؛ ميزان الحکمه، ج 7، ص 3277.
[187] نهج البلاغه، نامه 45.
[188] نهج البلاغه، خطبه 209.
[189] همان، خطبه 142.
----------------------------------------------------------------------------
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا